rahil
New member
5 شنبه هفته قبل چهلم شوهر یکی از دختر دایی های مادرم بود
8 ماه پیش بعد از 5 سال تلاش با هم ازدواج کرده بودند
دختره الان 3 ماه بارداره
هیچی رو متوجه تمیشه
هیچکس رو نمیشناسه
فقط یه کار رو انجام میده
اونم گوش کردن به آهنگ هجرت گوگوشه
حتی گریه هم نمیکنه
فقط به عکس شوهر جوون مرگ شدش نگاه میکنه
واقعا غم انگیز ترین صحنه ایی بود که دیدم...
با سقوط دستای ما
در تنم چيزی فرو ريخت
هجرتت اوج صدامو
بر فراز شاخه آويخت
ای زلال سبز جاري
جای خوب غسل تعميد
بی تو بايد مرد و پژمرد
زير خاك باغچه پوسيد
فصلي كه من با تو ماشد
فصل سبز خواهش برگ
فصلي كه ما بي تو من شد
فصل خاکستری مرگ
تو بگو جز تو کدوم رود
ناجی لب تشنگی بود
جز تو آغوش کدوم باد
سایه گاه خستگی بود
بی تو باید بی تو باید
تانفس دارم ببارم
من برای گریه کردن
شونه هاتو کم می یارم
چشم تو با هق هق من
با شکستن آشنا نیست
این شکستن بی صدا بود
هر صدایی که صدا نیست
ای رفیق ناخوشی ها
این خوشی باید بمیره
جز تو همراهی ندارم
تا شب از من پس بگیره
با تو بدرود ای مسافر
هجرت تو بی خطر باد
پر تپش باشه دلی که
خون به رگ های تنم داد
فصلی که من با تو ما شد
فصل سرد خواهش برگ
فصلی که ما بی تو من شد
فصل خاکستری مرگ
8 ماه پیش بعد از 5 سال تلاش با هم ازدواج کرده بودند
دختره الان 3 ماه بارداره
هیچی رو متوجه تمیشه
هیچکس رو نمیشناسه
فقط یه کار رو انجام میده
اونم گوش کردن به آهنگ هجرت گوگوشه
حتی گریه هم نمیکنه
فقط به عکس شوهر جوون مرگ شدش نگاه میکنه
واقعا غم انگیز ترین صحنه ایی بود که دیدم...
با سقوط دستای ما
در تنم چيزی فرو ريخت
هجرتت اوج صدامو
بر فراز شاخه آويخت
ای زلال سبز جاري
جای خوب غسل تعميد
بی تو بايد مرد و پژمرد
زير خاك باغچه پوسيد
فصلي كه من با تو ماشد
فصل سبز خواهش برگ
فصلي كه ما بي تو من شد
فصل خاکستری مرگ
تو بگو جز تو کدوم رود
ناجی لب تشنگی بود
جز تو آغوش کدوم باد
سایه گاه خستگی بود
بی تو باید بی تو باید
تانفس دارم ببارم
من برای گریه کردن
شونه هاتو کم می یارم
چشم تو با هق هق من
با شکستن آشنا نیست
این شکستن بی صدا بود
هر صدایی که صدا نیست
ای رفیق ناخوشی ها
این خوشی باید بمیره
جز تو همراهی ندارم
تا شب از من پس بگیره
با تو بدرود ای مسافر
هجرت تو بی خطر باد
پر تپش باشه دلی که
خون به رگ های تنم داد
فصلی که من با تو ما شد
فصل سرد خواهش برگ
فصلی که ما بی تو من شد
فصل خاکستری مرگ