احساسات روزانه««« امروز چه حسی داری......؟

mahii

New member

normal_Baby%20Yawning%20One%20Eye%20Close.jpg
 

hebe.nurse

New member
نالاحت ، دپسرده :(( هییییییییییییی خدا
دوباره روز از نو و دلتنگی از نو :sadsmiley:
 

hosna69

Well-known member
بازم...دلم گرفته :sad:
امروز رفتم به مادر بزرگام سرزدم، روز مادرو بهشون تبریک گفتم...
چقد آروم بودن، از آرامششون دلم گرفت...
از آینده ی خودم ترسیدم... از تنهایی...روزی که منم مثل اونا زیر خاک باشم...
 

فرشته:)

New member
نمی دونم بگم چه حسیه ولی وحشتناکه...نمی دونم می تونیم درکم کنین یا نه!
بعد از 6 سال فارغ التحصیلی بهمن امسال به خاطر یه سری اتفاقات بد توی زندگیم تصمیم گرفتم ارشد شرکت کنم در عزض چند روز کتابارو تهیه کردم وچسبیدم به درس.....
البته امادگی قبلیی داشتم 6سال قبلش کنکور ایمنی شرکت کردم ورتبم 120 شد اما اون موقع قبول نمی شدی....
دیگه ول کردم.
امسال این چند ماه خیلی خوندم...خیلس سخت بود ولی هر روز هر ساعت خوندم....امسال حتما باید قبول میشدم به خاطر یه سری شرایطی...
الان 1ماه مونده به کنکور،درسارو تموم کردم وتوی دور دومم...تستم میزنم...تا کنکورم طبق برنامه ریزم چند دور مرور دارم....
ولییییییییییی فراموشیم زیاده....
خیلی زیاد...هیچی توی ذهنم نمی مونه...قاطی میکنم و شدیدا استرس گرفتم...استرسی که تا حالا توی عمرم تجربه نکردم.
احساسات وحشتناکی دارم...میون درس گریم مس گسره ووقتی به قبول نشدن فک می کنم عذاب اورترین صحنه میشه برام....
وقتی روز کنکور رو تصور میکنم پاهام مسلرزه در صورتی که قبل ها توی کنکور حالم خوب بود...
نمی دونم چی کار کنم متاسفانه کسی هم برای هم دردی ندارم..؟.همه چیرو توی خودم میریزم واین باعث شده کلی تب خال بزنم..
این مطلبو بعد از یه گریه حسابی از استرس شدید نوشتم...یه دفعه یاد اینجا افتادم.
مرسی که خالی کردن دلمو تحمل کنید.....
لحظه هاتون پر شادی??????

- - - Updated - - -

نمی دونم بگم چه حسیه ولی وحشتناکه...نمی دونم می تونیم درکم کنین یا نه!
بعد از 6 سال فارغ التحصیلی بهمن امسال به خاطر یه سری اتفاقات بد توی زندگیم تصمیم گرفتم ارشد شرکت کنم در عزض چند روز کتابارو تهیه کردم وچسبیدم به درس.....
البته امادگی قبلیی داشتم 6سال قبلش کنکور ایمنی شرکت کردم ورتبم 120 شد اما اون موقع قبول نمی شدی....
دیگه ول کردم.
امسال این چند ماه خیلی خوندم...خیلس سخت بود ولی هر روز هر ساعت خوندم....امسال حتما باید قبول میشدم به خاطر یه سری شرایطی...
الان 1ماه مونده به کنکور،درسارو تموم کردم وتوی دور دومم...تستم میزنم...تا کنکورم طبق برنامه ریزم چند دور مرور دارم....
ولییییییییییی فراموشیم زیاده....
خیلی زیاد...هیچی توی ذهنم نمی مونه...قاطی میکنم و شدیدا استرس گرفتم...استرسی که تا حالا توی عمرم تجربه نکردم.
احساسات وحشتناکی دارم...میون درس گریم مس گسره ووقتی به قبول نشدن فک می کنم عذاب اورترین صحنه میشه برام....
وقتی روز کنکور رو تصور میکنم پاهام مسلرزه در صورتی که قبل ها توی کنکور حالم خوب بود...
نمی دونم چی کار کنم متاسفانه کسی هم برای هم دردی ندارم..؟.همه چیرو توی خودم میریزم واین باعث شده کلی تب خال بزنم..
این مطلبو بعد از یه گریه حسابی از استرس شدید نوشتم...یه دفعه یاد اینجا افتادم.
مرسی که خالی کردن دلمو تحمل کنید.....
لحظه هاتون پر شادی😐
 

saintangle

New member
روز خوبیه....اینجاهم تاپیک خیلی خوبیه.
ارشد فقط یه مانع زیبا شده برام.و متاسفانه تو کتابخونه میتونم خوب درس بخونم.ولی سخت میشه رفت کتابخونه
 
بالا