mj1919
New member

رفت آن سوار کولی با خود تو را نبرده
رفت آن سوار کولی با خود تو را نبرده
شب مانده است و باشد تاریکی ای فشرده
کولی کنار آتش رقص شبانه ات کو
شادی چرا رمیده آتش چرا فسرده
رفتم آنکه پیش پایش دریا ستاره کردی
رفتم آن که پیش پایش. دریا ستاره کردی
چشمان مهربانش یک قطره نا سترده
رفت آن سوار کولی با خود تو را نبرده
می رفت و گرد راهش از دود آه تیره
نیلوفرانه در باد پیچیده تاب خورده
سودای همرهی را گیسو به باد دادی
رفت آن سوار و با خود یک تار مو نبرده
رفت آن سوار و با خود یک تاره مو نبرده
آخرین ویرایش: