پاسخ شاعر لر به سهراب سپهری + ترجمه شعر

mohammad63

Well-known member
مه خدا زت سهراب .................... مگه خدا تو را زده؛ سهراب؟ (منظور اینکه خدا تو را از راه راست به در کرده)

سیچه قایق ساختی ................ چرا قایق ساختی؟

سی چه کردیش من او؟.............چرا انداختیش به آّب؟

درد دل با خوم یکرنگ بکن ........ دردل با خودم که یک رنگم بکن

نیخو دیر وابی وی شهر غریب ..... نمیخواهد از این شهر غزیب دور شوی

شهر و شهر هم که بری ........... شهر به شهر هم که بروی

هیچ و من دهست نی............... چیزی دستت را نمی گیرد

همه جا آدملش مثل یکن .......... همه جا آدمهایش مثل همن ( سر و ته یک کرباسن)

رهتنت بی ثمره........................ رفتنت بی ثمر است

و دل ساده پردرد سپهری تو بگو...به دل ساده و پردرد سپهری بگو

گوش و دل سوهتم کن ............ گوش به حرف این دل سخته کن

پشت دریا هیچ نی ................. پشت دریا هیچ خبری نیست

بخدا خوم رهتم ..................... بخدا من رفتم

بسکه او و نمکه ..................... از بس که آب و نمک هسا

تیلت سوز ایدن .................... چشمانت را می سوزاند

تو بیو سهراب ....................... تو بیا سهراب

نره بی قایق و ای شهر و دیار...با قایق از این شهر و دیار نرو

که پشیمون ایبوی.... ............ که پشیمان می شوی

سهراب ....

خته خراب مکو واگرد ............. خودت را خراب نکن؛ برگرد

منبع: شاپ 94
 
بالا