پرستار مهربون
New member
علي بر روي مردمي اينچنين ظاهر الصلاح و آراسته ، قيافه هاي حق به جانب ، ژنده پو ش و عبادت پيشه ، شمشير كشيد و همه را از دم شمشير گذرانده است . ما اگر به جاي اصحاب او بوديم و قيافه هاي آنچناني را مي ديديم مسلما احساساتمان برانگيخته مي شد و علي را به اعتراض مي گرفتيمكه آخر شمشير به روي اينچنين مردمي كشيدن ؟ ! . از درسهاي بسيار آموزنده تاريخ تشيع خصوصا ، و جهان اسلام عموما ، همين داستان خوارج است . علي خود به اهميت و فوق العادگي كار خود از اين جهت واقف است و آن را بازگو مي كند . مي گويد : فانا فقأت عين الفتنة و لم يكن ليجتري عليها احد غيري بعد ان ماج غيهبها و اشتد كلبها ( 1 ) .
" چشم اين فتنه را من درآوردم . غير از من احدي جرأت چنين كاري را نداشت پس از آنكه موج درياي تاريكي و شبهه ناكي آن بالا گرفته بود و " هاري " آن فزوني يافته بود . اميرالمؤمنين عليه السلام دو تعبير جالب دارددر اينجا : يكي شبهه ناكي و ترديدآوري اين جريان . وضع قدس و تقواي ظاهري خوارج طوري بود كه هر مؤمن نافذ الايماني را به ترديد وامي داشت . از اين جهت يك جو تاريك و مبهم و يك فضاي پر از شك و دودلي به وجود آمده بود .
تعبير ديگر اينست كه حالت اين خشكه مقدسان را به " كلب " تشبيه مي كند . كلب يعني هاري . هاري همان ديوانگي است كه در سگ پيدا مي شود . به هر كس مي رسد گاز مي زند و هر اتفاقا حامل يك بيماري ( ميكروب ) مسري است .
نيش سگ به بدن هر انسان يا حيواني فرو رود و از لعاب دهان آن چيزي وارد خون انسان يا حيوان بشود آن انسان يا حيوان هار پس از چندي به همان بيماري مبتلا مي گردد . او هم هار مي شود و گاز مي گيرد و ديگران را هار مي كند .
اگر اين وضع ادامه پيدا كند ، فوق العاده خطرناك مي گردد . اينست كه خردمندان بلا فاصله سگ هار را اعدام مي كنند كه لااقل ديگران از خطر هاري نجات يابند . علي مي فرمايد اينها حكم سگ هار را پيدا كرده بودند ، چاره پذير نبودند ، مي گزيدند و مبتلا مي كردند و مرتب بر عدد هارها مي افزودند . واي به حال جامعه مسلمين از آن وقت كه گروهي خشكه مقدس يك دنده جاهل بي خبر ، پا را به يك كفش كنند و به جان اين و آن بيفتند . چه قدرتي مي تواند در مقابل اين مارهاي افسون ناپذير ايستادگي كند ؟ كدام روح قوي و نيرومند استكه در مقابل اين قيافه هاي زهد و تقوا تكان نخورد ؟ كدام دست است كه بخواهد براي فرود آوردن شمشير بر فرق اينها بالا رود و نلرزد ؟ اينست كه علي مي فرمايد : و لم يكن ليجتري ء عليها احد غيري . " يعني غير از من احدي جرأت بر چنين اقدامي نداشت " . غير از علي و بصيرت علي و ايمان نافذ علي احدي از مسلمانان معتقد به خدا و رسول و قيامت به خود جرأت نمي دادكه بر روي اينها شمشير بكشد . اينگونه كسان را تنها افراد غير معتقد به خدا و اسلام جرأت مي كنند بكشند ، نه افراد معتقد و مؤمن معمولي . اينست كه علي به عنوان يك افتخار بزرگ براي خود مي گويد : اين من بودم ، و تنها من بودم كه خطر بزرگي كه از ناحيه اين خشكه مقدسان به اسلام متوجه مي شد درك كردم .
پيشانيهاي پينه بسته اينها و جامه هاي زاهد مابانه شان و زبانهاي دائم الذكرشان و حتي اعتقاد محكم و پابرجايشان نتوانست مانع بصيرت من گردد.
من بودم كه فهميدم اگر اينها پا بگيرند همه را به درد خود مبتلا خواهند كرد و جهان اسلام را به جمود و ظاهرگرايي و تقشر و تحجري خواهند كشانيد كه كمر اسلام خم شود . مگر نه اينست كه پيغمبر فرمود دو دسته پشت مرا شكستند : عالم لا ابالي ، و جاهل مقدس ماب . علي مي خواهد بگويد اگر من با نهضت خارجيگري در دنياي اسلام مبارزه نمي كردم ديگر كسي پيدا نمي شد كه جرأت كند اين چنين مبارزه كند .
غير از من كسي نبود كه ببيندجمعيتي پيشانيشان از كثرت عبادت پينه بسته ، مردمي مسلكي و ديني اما در عين حال سد راه اسلام ، مردمي كه خودشان خيال مي كنند به نفع اسلام كار مي كنند اما در حقيقت دشمن واقعي اسلامند ، و بتواند به جنگ آنها بيايد و خونشان را بريزد .
من اين كار را كردم . عمل علي راه خلفا و حكام بعدي را هموار كرد كه با خوارج بجنگند و خونشان را بريزند . سربازان اسلامي نيز بدون چون و چرا پيروي مي كردند كه علي با آنان جنگيده است ، و در حقيقت سيره علي راه را براي ديگران نيز باز كرد كه بي پروا بتوانند با يك جمعيت ظاهرالصلاح مقدس ماب ديندار ولي احمق پيكار كنند . 3 - خوارج مردمي جاهل و نادان بودند . در اثر جهالت و ناداني حقايق را نمي فهميدند و بد تفسير مي كردند و اين كج فهميها كم كم براي آنان به صورت يك مذهب و آئيني در آمد كه بزرگترين فداكاريها را در راه تثبيت آن از خويش بروز مي دادند . در ابتدا فريضه اسلامي نهي از منكر ، آنان را به صورت حزبي شكل داد كه تنها هدفشان احياي يك سنت اسلامي بود . در اينجا لازم است بايستيم و در يك نكته از تاريخ اسلام دقيقا تأمل كنيم : ما وقتي كه به سيره نبوي مراجعه مي كنيم مي بينيم آن حضرت در تمام دوره سيزده ساله مكه به احدي اجازه جهاد و حتي دفاع نداد ، تا آنجا كه واقعا مسلمانان به تنگ آمدند و با اجازه آن حضرت گروهي به حبشه مهاجرت كردند ، اما سايرين ماندند و زجر كشيدند .
1 - نهج البلاغه ، خطبه . 92.
" چشم اين فتنه را من درآوردم . غير از من احدي جرأت چنين كاري را نداشت پس از آنكه موج درياي تاريكي و شبهه ناكي آن بالا گرفته بود و " هاري " آن فزوني يافته بود . اميرالمؤمنين عليه السلام دو تعبير جالب دارددر اينجا : يكي شبهه ناكي و ترديدآوري اين جريان . وضع قدس و تقواي ظاهري خوارج طوري بود كه هر مؤمن نافذ الايماني را به ترديد وامي داشت . از اين جهت يك جو تاريك و مبهم و يك فضاي پر از شك و دودلي به وجود آمده بود .
تعبير ديگر اينست كه حالت اين خشكه مقدسان را به " كلب " تشبيه مي كند . كلب يعني هاري . هاري همان ديوانگي است كه در سگ پيدا مي شود . به هر كس مي رسد گاز مي زند و هر اتفاقا حامل يك بيماري ( ميكروب ) مسري است .
نيش سگ به بدن هر انسان يا حيواني فرو رود و از لعاب دهان آن چيزي وارد خون انسان يا حيوان بشود آن انسان يا حيوان هار پس از چندي به همان بيماري مبتلا مي گردد . او هم هار مي شود و گاز مي گيرد و ديگران را هار مي كند .
اگر اين وضع ادامه پيدا كند ، فوق العاده خطرناك مي گردد . اينست كه خردمندان بلا فاصله سگ هار را اعدام مي كنند كه لااقل ديگران از خطر هاري نجات يابند . علي مي فرمايد اينها حكم سگ هار را پيدا كرده بودند ، چاره پذير نبودند ، مي گزيدند و مبتلا مي كردند و مرتب بر عدد هارها مي افزودند . واي به حال جامعه مسلمين از آن وقت كه گروهي خشكه مقدس يك دنده جاهل بي خبر ، پا را به يك كفش كنند و به جان اين و آن بيفتند . چه قدرتي مي تواند در مقابل اين مارهاي افسون ناپذير ايستادگي كند ؟ كدام روح قوي و نيرومند استكه در مقابل اين قيافه هاي زهد و تقوا تكان نخورد ؟ كدام دست است كه بخواهد براي فرود آوردن شمشير بر فرق اينها بالا رود و نلرزد ؟ اينست كه علي مي فرمايد : و لم يكن ليجتري ء عليها احد غيري . " يعني غير از من احدي جرأت بر چنين اقدامي نداشت " . غير از علي و بصيرت علي و ايمان نافذ علي احدي از مسلمانان معتقد به خدا و رسول و قيامت به خود جرأت نمي دادكه بر روي اينها شمشير بكشد . اينگونه كسان را تنها افراد غير معتقد به خدا و اسلام جرأت مي كنند بكشند ، نه افراد معتقد و مؤمن معمولي . اينست كه علي به عنوان يك افتخار بزرگ براي خود مي گويد : اين من بودم ، و تنها من بودم كه خطر بزرگي كه از ناحيه اين خشكه مقدسان به اسلام متوجه مي شد درك كردم .
پيشانيهاي پينه بسته اينها و جامه هاي زاهد مابانه شان و زبانهاي دائم الذكرشان و حتي اعتقاد محكم و پابرجايشان نتوانست مانع بصيرت من گردد.
من بودم كه فهميدم اگر اينها پا بگيرند همه را به درد خود مبتلا خواهند كرد و جهان اسلام را به جمود و ظاهرگرايي و تقشر و تحجري خواهند كشانيد كه كمر اسلام خم شود . مگر نه اينست كه پيغمبر فرمود دو دسته پشت مرا شكستند : عالم لا ابالي ، و جاهل مقدس ماب . علي مي خواهد بگويد اگر من با نهضت خارجيگري در دنياي اسلام مبارزه نمي كردم ديگر كسي پيدا نمي شد كه جرأت كند اين چنين مبارزه كند .
غير از من كسي نبود كه ببيندجمعيتي پيشانيشان از كثرت عبادت پينه بسته ، مردمي مسلكي و ديني اما در عين حال سد راه اسلام ، مردمي كه خودشان خيال مي كنند به نفع اسلام كار مي كنند اما در حقيقت دشمن واقعي اسلامند ، و بتواند به جنگ آنها بيايد و خونشان را بريزد .
من اين كار را كردم . عمل علي راه خلفا و حكام بعدي را هموار كرد كه با خوارج بجنگند و خونشان را بريزند . سربازان اسلامي نيز بدون چون و چرا پيروي مي كردند كه علي با آنان جنگيده است ، و در حقيقت سيره علي راه را براي ديگران نيز باز كرد كه بي پروا بتوانند با يك جمعيت ظاهرالصلاح مقدس ماب ديندار ولي احمق پيكار كنند . 3 - خوارج مردمي جاهل و نادان بودند . در اثر جهالت و ناداني حقايق را نمي فهميدند و بد تفسير مي كردند و اين كج فهميها كم كم براي آنان به صورت يك مذهب و آئيني در آمد كه بزرگترين فداكاريها را در راه تثبيت آن از خويش بروز مي دادند . در ابتدا فريضه اسلامي نهي از منكر ، آنان را به صورت حزبي شكل داد كه تنها هدفشان احياي يك سنت اسلامي بود . در اينجا لازم است بايستيم و در يك نكته از تاريخ اسلام دقيقا تأمل كنيم : ما وقتي كه به سيره نبوي مراجعه مي كنيم مي بينيم آن حضرت در تمام دوره سيزده ساله مكه به احدي اجازه جهاد و حتي دفاع نداد ، تا آنجا كه واقعا مسلمانان به تنگ آمدند و با اجازه آن حضرت گروهي به حبشه مهاجرت كردند ، اما سايرين ماندند و زجر كشيدند .
1 - نهج البلاغه ، خطبه . 92.