دوستان تو این بحث انتقال روان شناسی بالینی به وزارت بهداشت لطفا شما هم نظرتون رو بنویسید( منم می نویسم).
یا مثلا اگه نکته جالبی از دوستان و هم کلاسی هاتون شنیدین اینجا بنوسید یا از اساتید دانشگاه تون که تو ک ل ا س گفته باشن و ....
ان شاءالله که نتیجه هر چی باشه به نفع آینده روان شناسی تو کشورمون باشه.
در بحث های جابجایی، من به عنوان یک روانشناس سلامت متحول شدم!
چند ماه قبل در نوشته ای، این فکر را مطرح کردم که وزارت بهداشت، جایگاه آموزشی مناسبی برای روانشناسی سلامت است ولی با توجه به تاثیرهای احتمالی جابجایی بر دیگر گرایش های روانشناسی و نیز تاثیر احتمالی آن بر جایگاه سازمان نظام روانشناسی، نگاهی بینابینی اتخاذ کردم و راه حل را در برنامه های آموزشی مشترک بین دو وزارت دیدم.
نوشته ها و سخنرانی های برخی از بزرگان روانشناسی مرا متحول! کرده است و متوجه شده ام که فاجعه¬ای عظیم! در راه است.
تازه متوجه شده ام که چه مرزهای جدی! بین روانشناسان و پزشکان وجود دارد. مرزهایی که بایستی محکم تر و سفت ترش بکنیم تا مبادا آسیبی! از ناحیه آنها به روانشناسان برسد.
به تدریج احساس گناهی تمام وجودم را فرا گرفته است. بابت همه لحظاتی که در محیط های پزشکی و در تعامل با متخصصان پزشکی بوده ام احساس گناه می کنم!
اگر تا الان متوجه نشده ام که چه آسیب ها و تحقیرهایی از ناحیه آنها به اینجانب معطوف شده علتش این است که یا تفکر نقاد نداشته ام! و یا اینکه آسیب ها را به ناهشیاری رانده ام! و بایستی از همکاران تحلیلی کمک بگیرم.
الان که خوب فکر می کنم تازه متوجه می شوم که من رشته خودم یعنی روانشناسی سلامت را درست متوجه نشده ام! چه معنایی دارد که در روانشناسی سلامت همه اش به بیماری و بودن در محیط بیمارستان تاکید کنیم!
مگر نه این است که روانشناسی سلامت یعنی کاری کنیم که انسان ها شاد و سرحال زندگی کنند و از زندگی شان لذت ببرند!!!! با این حساب با بیماری های جسمی مزمن چکار داریم!
افرادی که روانشناسی سلامت بالینی را از اصلی ترین گرایش های روانشناسی سلامت می دانند و معتقدند که حتی برای پرداختن جدی به دیگر گرایش های روانشناسی سلامت نیز بایستی با بیماران در ارتباط باشیم، افرادی پزشک زده هستند!
این همه استادی که برای روانشناسان سلامت تدریس می کنند و تا الان حتی یک روز جدی در بیمارستان با بیماران مزمن پزشکی کار نکرده اند مگر خوب تدریس نمی کنند!
برای صیانت از روانشناسی سلامت و دوری از نگاه بیماری نگر، لازم است:
- تعامل هایمان را با پزشکان به حداقل برسانیم، حتی اگر لازمه، رابطه فامیلی با آنها ایجاد نکنیم!
- در حد امکان از بودن در محیط های بیمارستانی دوری کنیم (حتی برای عیادت بیماران فامیل)!
- از آموختن هر گونه نام دارو و یا اختصارهای پزشکی، خودداری کنیم!
- از مواجه شدن با هر گونه بیمار خودداری کنیم و برای یادگیری به توصیف های اساتید و یا دیدن فیلم ها و انیمیشن ها بسنده کنیم!
مرزها با پزشکان آری و مرزهای درونی هرگز!
من بابت اقدامات اخیرم در خصوص راه اندازی یک پنل برای مرزهای صلاحیت حرفه ای و نوشته اخیرم که در آن از سازمان نظام خواسته ام که مرزهای صلاحیت بین گرایش ها را تصریح کنند، شرمنده ام!
چه معنایی دارد که در درون یک خانواده مرزی وجود داشته باشد! همه ما روانشناسیم و دور هم جمع شده ایم و مراجع می بینیم، حالا چه فرقی می کند که مشکل مراجع چه باشد؟!
مگر فرقی میان گرایش های مختلف روانشناسی وجود دارد؟!
در شرایطی که پزشکان و روانپزشکان، دشمن! ما روانشناسان محسوب می¬شوند، هر گونه تمایز و ایجاد مرز بین گرایش های روانشناسی، آب به آسیاب دشمن ریختن است!
و تشکر از سازمان نظام که تاکنون با دوراندیشی از ایجاد هرگونه مرز بین گرایش ها خودداری کرده است!
من برای کاهش احساس گناه ناشی از مرزبندی، منویی را به همکاران ارجمندم در مرکز مشاوره داده ام و از آنها خواسته ام که برای این هفته من، پکیجی شامل یک کودک اوتیستیک، یک کودک دارای اختلال یادگیری، یک بیمار مبتلا به اختلال شخصیت مرزی، یک بیمار مبتلا به ام اس، یک مشاوره پیش از ازدواج و یک بیمار مبتلا به اسکیزوفرنی را در مراجعانم منظور کنند! و اگر شد و برای اینک پکیچ کامل باشد و در عین حال شیک هم به نظر برسد یک سکس تراپی را هم به آن اضافه کنند!
باشد که با این کار نمادین نشان دهم که مرزها معنا ندارد! و ما روانشناسان در همه حوزه ها به یک میزان توانمندیم و موثر!
ضمن تبریک شب یلدا،
امیدوارم این طولانی ترین شب سال، فرصت تامل خوبی را برای همکاران روانشناس، به ویژه روانشناسان سلامت ایجاد کند تا با بازنگری در خود، فصلی دیگر از سال را آغاز کنند.
دکتر حمید پورشریفی
دانشیار روانشناسی سلامت
30 آذرماه 1395
@DrPoursharifi
https://telegram.me/DrPoursharifi