دلنوشته های حسین پناهی

mahsa.

New member
خب ..آره كه خيابونا و بارونا و ميدونا و آسمونا ارث بابامه
واسه همينه كه از بوق سگ تا دين روز
اين كله پوكو ميگيرم بالا
و از بي سيگاري ميزنم زير آواز
و اينقدر ميخونم
تا اين گلوي وا مونده وا بمونه....
تا كه شب بشه و بچپم تو يه چار ديواري حلبي
كه عمو بارون رو طاقش
عشق سياه خيالي منو ضرب گرفته
شام كه نيس
خب زحمت خوردنشم ندارم
در عوض
چشم من و پوتيناي مچاله و پيريه كه
رفيق پرسه هاي بابام بودن

بعدشم واسه اينكه قلبم نتركه
چشمارو ميبندم و كله رو ول ميكنم رو بالشي كه پر از گريه هاي ننمه
گريه كه ديگه عار نيست
خواب كه ديگه كار نيست
تا مجبور بشي از كله سحر
يا مفت بگي و يا مفت بشنفي و
آخر سر اينقدر سر بسرت بذارن كه
سر بذاري به خيابونا
 
آخرین ویرایش:

mahsa.

New member
هي هي
دل بده تا پته دلمو واست رو كنم
ميدوني؟
هميشه اين دلم به اون دلم ميگه
دكي
تو اين دنياي هيشكي به هيشكي
اين يكي دستت بايد اون يكي دستتوبگيره
ورنه خلاصي
خلاص!

 

mahsa.

New member
اگه اين نبود ...حاليت ميكردم كه
كوهها رو چه طوري جابجا ميكنن
استكانها رو چه جوري مي سازن
سرد و گرم و تلخ و شيرينش نوش جان
من ياد گرفتم
چه جوري شبا
از روياهام يك خدا بسازم و...
دعاش كنم كه
عظمتتو جلال
امشب هم گذشت و كسي ما رو نكشت
بعدش هم چشما مو ميبندم و دلو ميسپرم
به صداي فلوت يدي كوره
كه هفتاد سال تمومه عاشق يه دخترچارده ساله بوره
منم عشق سياهمو سوت ميزنم تا خوابم ببره
تو ته تهاي خواب يه صداي آشنايي چه خوش ميخونه
بشنو.....

 

mahsa.

New member
هي ليلي سياه
اينقدر برام عشوه نيا
تو كوچه...
تو گذر...
تو سر تا سر اين شهر
هرجا بري همراتم
سگ وسوتك ميدونه
كشته عشوه هاتم
 

mahsa.

New member
وهم
كهكشانها كو زمينم؟
زمين كو وطنم؟
وطن كو خانه ام؟
خانه كو مادرم؟
مادر كو كبوترانه ام؟
...معناي اين همه سكوت چيست؟
من گم شده ام در تو يا تو گم شدي در من اي زمان؟....!
كاش هرگزآن روز از درخت انجير پائين نيامده بودم!!
كاش!
 

mahsa.

New member
چشمان من
شب در چشمان من است
به سياهي چشمهايم نگاه كن
روز در چشمان من است
به سفيدي چشمهايم نگاه كن
شب و روز در چشمان من است
به چشمهاي من نگاه كن
چشم اگر فرو بندم
جهاني در ظلمات فرو خواهد رفت
 

mahsa.

New member
عقرب عاشق
دم به كله ميكوبد و
شقيقه اش دو شقه ميشود
بي آنكه بداند
حلقه آتش را خواب ديده است
عقرب عاشق.....
 

mahsa.

New member
سكوت
چه مهمانان بي دردسري هستند مردگان
نه به دستي ظرفي را چرك ميكنند
نه به حرفي دلي را آلوده
تنها به شمعي قانعند
واندكي سكوت......
 

mahsa.

New member
شناسنامه
من حسينم
پناهي ام
من حسينم , پناهي ام
خودمو مي بينم
خودمو مي شنفم
تا هستم جهان ارثيه بابامه.
سلاماش و همه عشقاش و همه درداش , تنهائياش
وقتي هم نبودم مال شما.
اگه دوست داري با من ببين , يا بذار باهات ببينم
با من بگو يا بذار باهات بگم
سلامامونو , عشقامونو , دردامونو , تنهائيامونو
ها؟!
 

mahsa.

New member

سرگذشت كسي كه هيچ كس نبود
حرمت نگه دار دلم
گلم
كه اين اشك خون بهاي عمر رفته من است
ميراث من!
نه به قيد قرعه
نه به حكم عرف

يك جا سند زده ام همه را به حرمت چشمانت
به نام تو
مهر و موم شده با آتش سيگار متبرك ملعون!
كتيبه خوان قبايل دور
اين,اين سرگذشت كودكي است
كه به سرانگشت پا
هرگز دستش به شاخه هيچ آرزوئي نرسيده است
هرشب گرسنه مي خوابيد
چند و چرا نميشناخت دلش
گرسنگي شرط بقا بود به آئين قبيله مهربانش
پس گريه كن مرا به طراوت
به دلي كه ميگريست بر اسب باژگون كتاب دروغ تاريخش
و آوار ميخواند رياضيات را
در سمفوني باشكوه جدول ضرب با همكلاسيها
دودوتا جارتا چارچارتا...
در يازده سالگي پا به دنياي شگفت كفش نهاد
با سرتراشيده و كت بلندي كه از زانوانش ميگذشت
با بوي كنده بدسوز و نفت و عرقهاي كهنه
آري دلم
گلم
اين اشكها خون بهاي عمر رفته من است
دلم گلم
اين اشكها خون بهاي عمر رفته من است
ميراث من
حكايت آدمي كه جادوي كتاب مسخ و مسحورش كرده است
تا بدانم و بدانم و بدانم
به وار
وانهادم مهر مادريم را
گهواره ام را به تمامي
 

mahsa.

New member
و سياه شد در فراموشي , سگ سفيد امنيتم
و كبوترانم را از ياد بردم
و مي رفتم و مي رفتم و ميرفتم
تا بدانم و بدانم و بدانم
از صفحه اي به صفحه اي
از چهره اي به چهره اي
از روزي به روزي
از شهري به شهري
زير آسمان وطني كه در آن فقط
مرگ را به مساوات تقسيم ميكردند
سند زده ام يك جا
همه را به حرمت چشمان تو
مهر و موم شده با آتش سيگار متبرك ملعون
كه ميتركاند يكي يكي حفره هاي ريه هايم را
تا شمارش معكوس آغاز شده باشد
بر اين مقصود بي مقصد
از كلامي به كلامي
و يكي يكي مردم
بر اين مقصود بي مقصد
كفايت ميكرد مرا حرمت آويشن
مرا مهتاب
مرا لبخند
و آويشن حرمت چشمان تو بود , نبود؟
پس دل گره زدم به ضريح هر انديشه اي
كه آويشن را ميسرود
مسيح به جاجتا بر صليب نمي شد!
و تير باران نمي شد لوركا
در گرانادا
در شب هاي سبز كاجها و مهتاب


- - - Updated - - -

آري يكي يكي مردم به بيداري
از صفحه اي به صفحه اي
تا دل گره بزنم به ضريح هر انديشه اي كه آويشن را ميسرود
پس رسوب كردم با جيب هاي پر از سنگ
به ته رودخانه> اووز <همراه با ويرجينيا وولف
تا بار ديگر مرده باشم بر اين مقصود بي مقصد
حرمت نگه دار دلم گلم
دلم
اشكهايي را كه خونبهاي عمر رفته ام بود.
داد خود را به بيدادگاه خود آورده ام!همين
نه , نه
به كفر من نترس
نترس كافر نمي شوم هرگز
زيرا به نمي دانم هاي خود ايمان دارم
انسان و بي تضاد؟!
خمره هاي منقوش در حجره هاي ميراث
عرفان لايت با طعم نعنا
شك دارم به ترانه اي كه
زنداني و زندانبان همزمان زمزمه ميكنند!!
پس ادامه ميدهم
سرگذشت مردي را كه هيچ كس نبود
با اين همه
تو گوئي اگر نمي بود
جهان قادر به حفظ تعادل نبود
چون آن درخت كه زير باران ايستاده است..
نگاهش كن
چون آن كلاغ
چون آن خانه
چون آن سايه
 

mahsa.

New member
ما گلچين تقدير و تصادفيم
استواي بو و نبود
به روزگار طوفان موج و نور و رنگ
در اشكال گرفتار آمدم
مستطيل هاي جادو
مربع هاي جادو
من در همين پنجره معصوميت آدم را گريه كرده ام
ديوانگيهاي ديگران را ديوانه شده ام
عرفات در استاديوم فوتبال
در كابينه شارون از جنون گاوي گفتم
در همين پنجره گله به چرا بردم
پادشاهي كردم با سر تراشيده و قدرت اداره دو زن
سر شانه نكردم كه عيالوار بودم و فقير
زلف به چپ و راست خواباندم
تا دل ببرم از دختر عمويم
از ديوار راست بالا رفتم
به معجزه كودكي
با قورباغه اي در جيبم
حراج كردم همه رازهايم را يك جا
دلقك شدم با دماغ پينوكيو
و بوته گوني به جاي موهايم
آري گلم
دلم
حرمت نگه دار
كه اين اشكها خون بهاي عمر رفته من است
سرگذشت كسي كه هيچ كس نبود
و هميشه گري مي كرد
بي مجال انديشه به بغض هاي خود
تا كي مرا گريه كند؟ و تا كي ؟!
 

mahsa.

New member
و به كدام مرام بميرد
آري گلم
دلم
ورق بزن مرا
و به آفتاب فردا بينديش كه براي تو طلوع ميكند
با سلام
و عطر آويشن..
 

mahsa.

New member
دستمال سرخ دلم
اين جايم
بر تلي از خاكستر
پا بر تيغ مي كشم
و به فريب هر صداي دور
دستمال سرخ دلم را تكان ميدهم
 

mahsa.

New member
كنتراست
سياه سياهم
با زرد هماهنگم كن استاد!
گاه حجم يك كلاغ
كنتراست يك تابلو را حفظ ميكند

 

mahsa.

New member
از شوق به هوا
به ساعت نگاه ميكنم
حدود سه نصف شب است
چشم ميبندم كه مبادا چشمانت را
از ياد برده باشم
و طبق عادت كنار پنجره ميروم
سوسوي چند چراغ مهربان

و سايه كشدار شبگردان خميده
و خاكستري گسترده بر حاشيه ها
و صداي هيجان انگيز چند سگ
و بانگ آسماني چند خروس
از شوق به هوا ميپرم چون كودكيم
و خوشحال كه هنوز
معماي سبز رودخانه از دور
برايم حل نشده است
آري از شوق به هوا ميپرم
و خوب ميدانم
سال هاست كه مرده ام
 

mahsa.

New member
ميزي براي كار
كاري براي تخت
تختي براي خواب
خوابي براي جان
جاني براي مرگ
مرگي براي ياد
يادي براي سنگ
اين بود زندگي..
 

mahsa.

New member
پياده روي
گز ميكند خيابانهاي چشم بسته از بر را
ميان مردمي كه حدودا ميخرند و
حدودا ميفروشند
در بازار بورس چشمها و پيشاني ها
و بخار پيشانيم حيرت هيچ كس را بر نمي انگيزد...
 

mahsa.

New member
من زندگي را دوست دارم ولي
از زندگي دوباره مي ترسم!
دين را دوست دارم
ولي از كشيش ها مي ترسم!
قانون را دوست دارم
ولي از پاسبانها مي ترسم!
عشق را دوست دارم
ولي از زنها مي ترسم!
كودكان را دوست دارم
ولي ز آئينه مي ترسم!
سلام رادوست دارم
ولي از زبانم مي ترسم !
من مي ترسم
پس هستم
اينچنين مي گذرد روز و روزگارمن!
من روز را دوست دارم
ولي از روزگار مي ترسم!
 
بالا