انالله و انا الیه راجعون

[mahtab_nutritionist]

خبر درگذشت نابهنگام خانم دکتر هاله صدرزاده عضو هیئت علمی دانشکده علوم تغذیه و رژیم شناسی دانشگاه تهران که خدمات برجسته ای در زمینه رشد و شکوفایی علم تغذیه در کشور داشتند در حالی به گوش دانشجویان رسید که همگی منتظر ترخیص ایشان از بیمارستان بودند. استاد قرار بود بعد از عمل ک ل ا س فوق العاده بگذارد و انواع مطالعات را درس بدهد.استاد یادمان است که چقدر برای ما زحمت کشیدید.هم خودتان و هم ما به هیچ عنوان فکر نمیکردیم که رفتن شما بازگشتی ندارد. منتظر بازگشت شما از بیمارستان بودیم. کار ک ل ا سی را همه انجام دادیم و برایتان فرستادیم، اما نمیدانستیم هرگز خوانده نخواهد شد.صبح که برای مراسم تشییع از خانه خارج میشدم یاد حرف شما بودم که همیشه تاکید داشتید همه ساعت 8 در ک ل ا س حضور داشته باشن تا زودتر درسو شروع کنیم. در مراسم شنیدیم که در بیمارستان به فکر دانشجویان بودید و می گفتید بچه ها زحمت کشیدند ولی ... دیدن شما در آن لحظات برای ما دانشجویان بسیار سخت بود.
مراسم سومين روز درگذشت سرکارخانم دکتر صدرزاده يگانه روز جمعه 28/4/92
به اطلاع می رساند مراسم سومين روز درگذشت سرکارخانم دکتر صدرزاده يگانه عضو محترم هيئت علمی دانشکده تغذيه و رژيم شناسی دانشگاه روز جمعه از ساعت 11 الی 13 در ميدان ونک – خيابان عطار – باشگاه ونک برگزار خواهد شد.

 

[varia]

یادشان گرامی و روحشان قرین رحمت الهی.

شایسته است دوستان انجمنی برای شادی این استاد فرهیخته کاری شایسته(مراجعه به فروم فرهنگی مذهبی) انجام بدند.

 

[دختر شرقی]

روحش شاد ... یادش گرامی ...

 

[khoudaei]

روحش شاد...........

 

[mahtab_nutritionist]

دوستان خواهش می کنم برای شادی روحشان فاتحه بفرستید.

 

[mahsa.]

الهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم
روحشون قرین رحمت

 

[hematology70]

اللهک صل غلی سیدنا و شافعنا ذنوبنا محمد و اله محمد
روحشان شاد

 

[Maryam.A]

روحشون شاد و انشا ا... از مغفرت الهی برخوردار باشن.

 

[jonothan]

روحش شاد انشاا... خدا همگی ما را ببخشد

 

[bahar9368]

روحش شاد.........

 

[leyla-h]

روحشون شاد...... خدا بیامورزدشون

 

[mohana]

خدا رحمتشون کنه...روحشون شاد

 

[نوتر]

منم از طرف خودم و بچه های دانشکده تغذیه ی تبریز تسلیت میگم.
از بچه های تهران شنیده بودم که ایشون استاد بسیار والا مقامی بودند.
قبل از اینکه استاد علم و درس باشند استاد زندگی بودند برای دانشجوهاشون.
امیدوارم در درگاه خداوند منان نیز همون مقام والایی که تو این دنیا داشتند رو داشته باشند.
علم تغذیه و دانشجویان تغذیه مدیون اساتید فرزانه ای چون ایشان هستند.
روحشون شاد و یادشون همیشه گرامی باد ان شاالله

 

[cheshmak]

خدايش بيامرزد..روحشون شاد.................

 

[شادی 25]

روحش شاد باد اگه تونستم شاید با دوستم که استادشون بوده ختمشو برم.

 

[merinos]

روحش قرین رحمت الهی...!!

 

[hosseini]

خدا رحمت کند
و چقدر زیباست که یک انسانی اینقدر محبوب باشه
امیدورام خدا همه ی اساتید را زنده وسلامت نگه داره

 

[negar91]

روحشون شاد
مهتاب جان علت فوتشون چي بود ؟ ميدونم كه سنشون بالا نبوده
متاسفانه تغذيه استادي رو از دست داد كه شايد تا سالها مشابه اون رو نتونه بدست بياره

 

[mahtab_nutritionist]

1 روز استاد تو ک ل ا س گفتن که یک عمل فوری پیش اومده و 2 هفته ای نمی تونن بیان. همش می گفتن بعدش ک ل ا س فوق العاده میذاریم و انواع مطالعاتو میگم. حتی بهمون مهلت بیشتری دادن تا کارای ک ل ا سی رو بعد امتحان براشون بفرستیم. سوالامونم طرح کرده بودن. هیچکس فکرشم نمی کرد حتی خودشون.همه چی خیلی سریع اتفاق افتاد.یک فرد کاملا سرحال و خندان و مهربون. یه استادی که واقعا برای بچه ها مایه میذاشت و همه خیلی دوستش داشتن. اونطور که شنیدیم مثل اینکه مشکل از چشم و تاری دید شروع شده. و بعدا مشخص شده مشکل از مغزه.حتی عملش انجام شده بود و جویای حالش که بودیم میگفتن حالشون خوبه. تا جایی که شنیدم بخاطر عفونت مجبور شدن 3 بار دیگه هم عمل کنن.این اتفاقا در عرض 2،3 هفته افتاد .خیلی زود.بخاطر همین غیرقابل باوره. و خیلی ناراحت کننده که چنین استادی رو از دست دادیم.جای 1 نمره توی کارنامم خالیه که هر وقت میبینمش گریه ام میگیره.انگار همین دیروز بود توی ک ل ا س میخندیدیم. سر خاک واقعا حالم خراب بود. من معمولا سر ک ل ا س دیر میرسیدم.استاد ناراحت میشد میگفت وقت کم میاد برای درس. روز خاکسپاری نمیخواستم دیر برم همش به ساعتم نگاه میکردم و یاد حرفای استاد می افتادم.
هنوزم باورش خیلی سخته.چون استاد خیلی واضح توی ذهنمه. حرفاش.لبخنداش. واقعا استاد عزیزی بود.

 

[21Tir]

آن دم که مــــرا مــــی زده بـر خـــاک سپــارید

زیـــــر کفنــــــم خمــــــره ای از بـــــاده گذاریـد

تــــا در سفـــــر دوزخ از ایــن بــــــاده بنوشـــم

بـــــر خــاک مـن از ساقــــه انگـــــور بکــاریــــد

آن دم که مــــرا مــــی زده بـر خـــاک سپــارید

زیـــــر کفنــــــم خمــــــره ای از بـــــاده گذاریـد

تــــا در سفـــــر دوزخ از ایــن بــــــاده بنوشـــم

بـــــر خــاک مـن از ساقــــه انگـــــور بکــاریــــد

آن لحظـــه کــه بـا دوزخیــــان کنـــــم مـــلاقات

یک خمـــره شـــراب ارغـــوان بــرم به سوغات

هرقدر که در خاک ننوشیدم از این باده صافی

بنشینـــــم و بــــا دوزخیـــــــان کنـــم تــــلافی

جــز ساغـــر و پیمانــــه و ساقـــی نشنـاسـم

بــر پــایـــه پیمانــه و شـادی است اســـاسـم

گر همچــو همــــای از عـطش عشق بسـوزم

از آتــــــــش دوزخ نــــهراســــــم نــــهراســـــم