خــــاطــرات دانشجویـــی ((صرفا از 3 مکان))

hoseini

New member
یه بار رفتم فیلم ظاهر کنم مربیم گفت فیلم به نور حساسه من فیلم گذاشتم تو پروسسور زود سرشوبستم نگو فیلم نرفته تو همون لبه گیر کرده 10 دقیقه موندم دیدم فیلم در نیومد تازه فهمیدم چیکار کردم!!!!!!

بابا تو دیگه کی هستی!
 

mahii

New member
ادامه سوتی ها تو بیمارستان......
یبار تو بیمارستان شهر خودم تو تابستون رفتم ک دستم روون تر شه.نیست خیلی ماهریمممممم...بعد یهو بیمارستان پر مریض شد منم این وسط توقع داشتم ک خودم اکثر کارو بکنم..خوبم کار میکردم انصافا ولی این وسط نمی دونم چی شد منو جو گرفت ....:whistle:
نوبت عکس چست بود وقتی عکسو گرفتم تازه دیدم بببه به........کاستو برعکس گداشته بودم.:5:
همون لحظه هم مربیم اومد...گفت عیب نداره حالا برو ظاهر کن شاید یچیزی معلوم بشه...منم چون روزه بودم با ناراحتی رفتم عکسو ظاهر کردم .. عذاب وجدان گرفته بودم حسابی....
اما وقتی عکس ظاهر شد از خوشحالی چنان دادی زدم ک نگو... کامل ظاهر شده بود...همونو دادیم مریض رفت.......این جاس ک میگن خدا هوای ادمو داره
......:thumbsupsmileyanim:
 
آخرین ویرایش:

mahii

New member
خاطرات ناب انژیو...........
یبار نوبت من بود برم تو اتاق انژیو ...بعد لباس سربی پوشیدم رفتم هرچی موندم دیدم نه خیر. این انژیو حالا حالاها ادامه داره .منم انقد این لباسا سنگین بود خسته شدم بودم...بعد بدون اینکه از مربیم اجازه بگیرم همونجور سرم انداختم پایین و بطرف بیرون رفتم. یهو دیدم مربیم گفت کجا داری میری هنوز ک تموم نشده....من یکم نگاش کردم دیدم ن عصبانیه...همونجور سرم انداختم پایین و برگشتم سر جام....:14:
یبار دیگه انقد ما تو بخش انژیو می خندیدم ک نگو ....هنوز علتشو نفهمیدیم....یروز داشتیم زبان میخوندیم بعد هیشکی انگار ب ما توجهی نداشت...همه سرشون بکار خودشون بود بعد نمی دونم چیو خواستیم بهم بولوتوس کنیم همین ک گوشیو در اوردیم یهو ی دکتره برگشت ی نگاهی ب ما کرد ...بعد گفت والا من ک هر وقت شمارو می بینم یا دارید میخندید یا با گوشی ور می رید اخه شما چجور دانشحوییدو.....حالا خوبه ما تا اونموقع داشتیم درس می خوندیما.......:wacsmiley:
یبار این خیلی باحاله....یبار رفتیم پیس میکر ببینیم بعد نوبت ی رزیدنت بود ک گویا یخورده حواس پرت بود...بعد کسی از پرستارا نبود ک گان استریل دکترو ببنده من دلم سوخت گفتم برم براش ببندم...من تازه داشتم از پشت بند گانشو محکم می کردم ک دکتر وسط کار رااوفتاد...وگانش از پشت نصف بسته و نصف باز موند .........من خندم گرفته بود بعد تو هیچ شرایطی نمی تونم خندمو کنترل کنم.........یهو ی دکتر دیگه از بیرون بهم اشاره میکرد ک چی شده چرا می خندی؟؟؟؟؟؟؟:25r30wi:
یبارم ک تو اتاق انژیو رفتم دیدم ی خانومه انقدم دادو بیداد میکنه ک نگو ...من ترسیدم یهو وسط اونهمه دکتر و پرستار طبق معمول با صدای بلند برگشتم ب مربیم گفتم:چییییییییی شده ؟مگگگگه بی حسی نزدن؟یهو دیدم دکترا با تعجب برگشتن دارن با خنده نگام میکنم
:thumbsupsmileyanim:
 
آخرین ویرایش:

mahii

New member
آلوچه.......
همون اوایل کار یبار رفتیم بیمارستان شهر خودمون.بعد رفیقم ک خواست ماشینشو پشت حیاط پارک کنه متوجه درخت الوچه پشت حیاط شد بعد اومد ب ما گفت......ماهم هر چننفر حله حوله خور.....:whistle:
.افتادیم ب جون درخت حالا نخور کی بخور............کار بجایی رسیده بود ک هر روز ک می رفتیم اول یعالمه الوچه میکندیم از حیاط بعد بطور نا محسوسی جاگذاریش می کرددیم :ph34r-smiley:
...جیبامون ک پر میشد هیچ باقیشو زیر چادر دوستم قایم میکردیم بعد میبردیم تو بخش مخوردیم.......ینی اونجا الوچه خورونی راه انداختیم ک نگو............در حد دلدرد میخوردیم.:wacsmiley:
.دیگه اخراش ک تارومار کردیم تا توان داشتیم نذاشتیم الوچه ای رو درخت جا بمونه................البته تنها خور نبودیم ب پرسنل بخشم میدادیم......یادمه یبار دیگه خیلی خودمونی شدیم تو همون بخش پذیرش بساط الوچه رو را انداختیم ...ده بخور.......یادش بخیر چ کارا ک ما نکردیم..........:p
 
آخرین ویرایش:

mahii

New member
موش؟.......؟:smiliess (15):
emile[1].jpg
ی روز تو اتاق رست بیمارستان نشسته بودیم.کاملا راحتم بودیم ....درم قفل کرده بودیم ک کسی مزاحم استراحتمون نشه......چنتا از بچها بالای تخت بودن منم روصندلی نشسته بودم و پامو رو صندلی دیگ دراز کرده بودم....کلا راحت بودیم:whistle:
بعد همینجور داشتیم گل میگفتیم و گل میشنیدیم ک یهو من چشمم ب یچیز غیر عادی کف زمین خورد...طبق معمول اول متوجه نشدم چون اصن انتظار همچین چیزیو نداشتم :33:
.دوباره نگا کردم ...دیدم موش...چنان جیغی زدم ک نگو..حالا بچها ترسیده بودن نمیدونستیم چیکار کنیم..من رو صندلی وایسادم...
سریع درو واکردم با دست کفشمو از زمین برداشتم ب طرف بیرون دوییدم.....اینوسط من بیرون اومدم یکی همونجور فقط جیغ میکشید برعکس یکی دیگه از رو تخت خودشو خم کرده بود موشه رو پیدا کنه...همین ک سرشو خم کرد و داشت برمیگشت ب حالت اولش سرش محکم خورد ب تلوزدونی ک بالای تخت ب دیوار بود....بعد برگشت افتاد از پشت رو تخت منکه فکردم بیهوش شده کافتاده چون بدجور صدا خورد....نگو خانوم از خنده غش کرده...:4d564ad6:
اخرش هرچی گشتیم موشه پیدانشد گویا رفته بود تو لونش قایم شده بود....
فقط ما هرچی اونروز فاز گرفته بودیم همه رو پروند لا مصصب
.........
 
آخرین ویرایش:

mahii

New member
مثلا میخواستم عکس دانلود کنم این سایت واشد....
می روم خسته و افسرده و زار

سوی منزلگه ويرانه خويش

بخدا می برم از شهر شما

دل شوريده و ديوانه خويش

می برم، تا كه در آن نقطه دور

شستشويش دهم از رنگ گناه

شستشويش دهم از لكه عشق

زينهمه خواهش بيجا و تباه




- - - Updated - - -
 
آخرین ویرایش:

fmmohammadi

New member
خاطرات آم آر آی


تو اتاق ام ار بودیم بعد میزون کردن مریض پشت سر مربیمون بدو بدو خاستیم بیام بیرون مربی فکر کرد ما ترسیدیم از ام ار به زور منو و رفیقمو تو اتاق با بیمار نگه داشت آِی خندیدیم آی خندیدیم مثل جبهه بود چه سر صدایی !!!!ََ
:4d564ad6:
 

fmmohammadi

New member
رفیقم خواست داروی بیمار و بکشه سوزنش رفت تو دستش ای خون اومد ای خون اومد انمی گرفت(اغراق و حال کردی) مربی رفت از تو ماشینش چسب اورد(_چه فداکار!!!!!)
 

mahii

New member
رفیقم خواست داروی بیمار و بکشه سوزنش رفت تو دستش ای خون اومد ای خون اومد انمی گرفت(اغراق و حال کردی) مربی رفت از تو ماشینش چسب اورد(_چه فداکار!!!!!)
اخی طفلک رفیقت....
نمی دونم چرا هرچی بلاست رو سر اون نازل میشه...
 

fmmohammadi

New member
[FONT=Century Gothic]سلام بچها خاطره جدید


امروز نرفته بخش گفتن برین:21: مارو داری تعجب!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!نگو دستگاه خرابه(وااااااااااااااااااااااااااااااااای ناراحت شدیم) بعد از ما امتحان گرفتن همممون خوب دادین بعد تو حیاط ول گشتیم و حله حوله خوردیم داشتیم میترکیدیم وای چقدر ما مهمیم[/FONT]:ahi5slcgm04mi8jqqkl


اصلا بخش بدون ما نمیچرخه!!!!
 
آخرین ویرایش:

mahii

New member
واااااااااای ارام جون مادر....چ اتفاقات جالفی براتون میوفته.......خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخه
 

M@RY@M

New member
خاطره از آنژيو!!!!
ي روز توي بخش آنژيوبوديم و مربيمون هم اونروز نيومده بود.از اونجايي كه ما نقش مهمي رو بخصوص توي اين بخش ايفاميكنيم!!!ازطرف يك پرستارمحترم به عنوان عناصر اضافي تلقي شديم و بهمون گفت كه بريم توي رختكن بشينيم!!!(فكركن!)

مام كه خيليييييييييييييييييي بهمون برخورده بود تصميم گرفتيم به جاي 1 ساعت استراحت,2ساعت بريم استراحت!!!!

هيچي ديگه مام رفتيم درحد انفجار استراحت كرديم ولي بازم وقت اضافه آورديم.بعد تصميم گرفتيم بريم توي پاركينگ پزشكان گرامي و اوضاع رو بررسي كنيم.همينجوري كه اونجا ول ميگشتيم ديگه حوصلمون داشت سرميرفت ونزديك بود كه وسوسه بشيم و ماشيناشونو خط بندازيم كه!!!ناگهان نگاه سنگيني رو حس كرديم!!بعللله از پشت پنجره همون پرستارمحترم بهمون هشدارداد كه زودتر بيايم بخش!

حالا كدوم جاسوسي راپورتمونو داده بود خدا داند!
حالا ما 3 تا روداري::25r30wi::25r30wi::25r30wi:
پرستار رو داري::13:
ديگه كلا پرسنل بخش تصميم گرفتن كه باما محترمانه تر برخورد كنن وگرنه يه بلايي ممكن بود سرخودمون بياريم.اونوقت كي ميخواست جواب مربيمونوبده؟؟؟!!!
 

mahii

New member
خاطره از آنژيو!!!!
ي روز توي بخش آنژيوبوديم و مربيمون هم اونروز نيومده بود.از اونجايي كه ما نقش مهمي رو بخصوص توي اين بخش ايفاميكنيم!!!ازطرف يك پرستارمحترم به عنوان عناصر اضافي تلقي شديم و بهمون گفت كه بريم توي رختكن بشينيم!!!(فكركن!)

مام كه خيليييييييييييييييييي بهمون برخورده بود تصميم گرفتيم به جاي 1 ساعت استراحت,2ساعت بريم استراحت!!!!

هيچي ديگه مام رفتيم درحد انفجار استراحت كرديم ولي بازم وقت اضافه آورديم.بعد تصميم گرفتيم بريم توي پاركينگ پزشكان گرامي و اوضاع رو بررسي كنيم.همينجوري كه اونجا ول ميگشتيم ديگه حوصلمون داشت سرميرفت ونزديك بود كه وسوسه بشيم و ماشيناشونو خط بندازيم كه!!!ناگهان نگاه سنگيني رو حس كرديم!!بعللله از پشت پنجره همون پرستارمحترم بهمون هشدارداد كه زودتر بيايم بخش!

حالا كدوم جاسوسي راپورتمونو داده بود خدا داند!
حالا ما 3 تا روداري::25r30wi::25r30wi::25r30wi:
پرستار رو داري::13:
ديگه كلا پرسنل بخش تصميم گرفتن كه باما محترمانه تر برخورد كنن وگرنه يه بلايي ممكن بود سرخودمون بياريم.اونوقت كي ميخواست جواب مربيمونوبده؟؟؟!!!
وااااااای چقد خندیدم..........یادش بخیر......کلک خوب تداعی کردیا
 

mahii

New member
[FONT=Century Gothic]سلام بچها خاطره جدید


امروز نرفته بخش گفتن برین:21: مارو داری تعجب!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!نگو دستگاه خرابه(وااااااااااااااااااااااااااااااااای ناراحت شدیم) بعد از ما امتحان گرفتن همممون خوب دادین بعد تو حیاط ول گشتیم و حله حوله خوردیم داشتیم میترکیدیم وای چقدر ما مهمیم[/FONT]:ahi5slcgm04mi8jqqkl


اصلا بخش بدون ما نمیچرخه!!!!
انقد خوردیم نزدیک بود بالا بیاریم.......حلت تهوع داشتیم.خخخخخخخخخخخخخخخخه:smiliess (5):
.........البته باقیشو تو سرویس موقع برگشت خوردیم
 

M@RY@M

New member
انقد خوردیم نزدیک بود بالا بیاریم.......حلت تهوع داشتیم.خخخخخخخخخخخخخخخخه:smiliess (5):
.........البته باقیشو تو سرویس موقع برگشت خوردیم

توي سرويسم نزديك بود:smiliess (5):و راننده بيچاره مجبور بشه مارو وسط راه پياده كنه و بقيه بيان به سر وصورتمون آب بپاشن!!!! :25r30wi:
 

mahii

New member
توي سرويسم نزديك بود:smiliess (5):و راننده بيچاره مجبور بشه مارو وسط راه پياده كنه و بقيه بيان به سر وصورتمون آب بپاشن!!!! :25r30wi:
خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخه راس میگیا منکنه یکم مونده بود بالا بیارم..
 

fmmohammadi

New member
وای چه اتفاقاتی یادتونه منم دستمو لیس زدم بعد پفک بعدش عطسه کردم تو همون دست تمیزم شانس اوردین سیر شده بودم!!!!:25r30wi:
 

fmmohammadi

New member
دمه مریم گرم چقدر تو آنژیو اذیت شدیم:21: دوباره این ترم هم باید بریم اذیت شیم!!!!!!!البته اگر بعضیا بیان:21:افتخار بدن:tonguesmiley:
 
بالا