نتایح جستجو

  1. Z

    داستان عاشقانه و غم انگيز قرار

  2. Z

    داستانک (داستان های جالب و خواندنی)

    حكايت جالينوس و ديوانه جالینوس روزی از راهی می گذشت، دیوانه ای او را دید مدتی به رخسارش نگریست و سپس به او چشمک زد و آستینش را کشید. جالینوس وقتی به پیش یاران و شاگردان خود آمد گفت : «یکی از شما داروی بهبود دیوانگی به من دهد.» یکی از آنان گفت : «ای دانای هنرمند داروی دیوانگی به چه کارت آیدت ؟»...
  3. Z

    جملات خنده دار

بالا