یک نفر داخل مسجد خوابیده بود پرسیدن چرا هر شب مسجدی
گفت من دو تا زن دارم انقدر زنهایم من را دوست دارند این می گوید بیا پیش من اون می گوید بیا پیش من. من هم آمدم مسجد
می پرسد واقعا! و می رود یک زن دیگه می گیرد بعد شب می آید مسجد می گوید این ها که باهم نمی سازند !
می گوید من هم می دونستم با هم...