صاحب یک دیوارم
بی در بی پنجره
واین مفهومی است از خانه ای که من در
در تصورات خویش ساخته ام
تا با شما به نظاره بنشینم بر آنچه که
که مینویسم ، و مینویسند بر آن ، و چنین است که
آن دیوار هستی میابد به بودن ...!
من کودکی بازیکوش هستم که
یک دیوار سفید برای نوشتن یافته ام
دلم میخواهد جمله ای بنویسم
که وقتی صاحب دیوار امد و دید
خواست مرا تنبیه کند
به جمله نگاه کند
تعلل صاحب خانه برای خواندن جمله روی دیوار
به من فرصت گریز بدهد
و ان وقت من فرصت میابم از کنار دیوار بگریزم
مینویسم : سلام
و من در این فکر که فردا روی دیوارم سلامم را جواب خواهند نوشت
یا به آدرس جا مانده از من شکایت به خانه خواهند آورد
پس تا فردا !