به سراغ من اگر می آیید،
پشت هیچستانم
پشت هیچستان جایی است
پشت هیچستان رگ های هوا،پر قاصدهایی است
که خبر می آرند،از گل واشده ی دورترین بوته ی خاک
روی شن ها هم،نقش های سم اسبان سواران ظریفی است
که صبح به سر تپه ی معراج شقایق رفتند.
پشت هیچستان،چتر خواهش باز است:
تا نسیم عطشی در بن برگی بدود،
زنگ باران به صدا می آید.