من و خدا ... :)

varia

Well-known member
دیروز شیطان را دیدم
در حوالی میدان بساطش را پهن کرده بود ، فریب می فروخت .مردم دورش جمع شده بودند ، هیاهو می کردند ، هول می زدند و بیشتر می خواستند .توی بساطش همه چیز بود : غرور ، حرص ، دروغ ، جنایت و ...هر کس چیزی میخرید و در ازایش چیزی می داد .بعضی ها تکه ای از قلبشان را می دادند و بعضی پاره ای از روحشان را ، بعضی ایمانشان را می دادند و بعضی آزادگی اشان را .شیطان می خندید و دهانش بوی گند جهنم می داد . حالم را به هم می زد .انگار ذهنم را خواند . موذیانه خندید و گفت : من کاری به کسی ندارم ، فقط گوشه ای بساطم را پهن کرده ام و آرام نجوا می کنم . نه قیل و قال می کنم و نه کسی را مجبور می کنم چیزی از من بخرد می بینی ! آدم ها خودشان دور من جمع شده اند . آن وقت سرش را نزدیک تر آورد و گفت : البته تو با اینها فرق می کنی .تو زیرکی و مؤمن . زیرکی و ایمان آدم را نجات می دهد . اینها ساده اند و گرسنه . در ازای هر چیزی فریب می خورند . ساعت ها کنار بساطش نشستم تا اینکه چشمم به جعبه ی " عبادت " افتاد که لا به لای چیزهای دیگر بود . دور از چشم شیطان آن را برداشتم و توی جیبم گذاشتم .
با خودم گفتم : بگذار یک بار هم شده کسی ، چیزی از شیطان بدزدد .
به خانه آمدم و در کوچک جعبه ی " عبادت " را باز کردم .توی آن اما جزء غرور چیزی نبود .
جعبه ی " عبادت " از دستم افتاد و غرور توی اتاق ریخت .فریب خورده بودم ، فریب .
دستم را روی قلبم گذاشتم ، نبود !فهمیدم که آن را کنار بساط شیطان جا گذاشتم .تمام راه را دویدم . تمام راه لعنتش کردم . تمام راه خدا خدا کردم .می خواستم " عبادت " دروغی اش را توی سرش بکوبم و قلبم را پس بگیرم .به میدان رسیدم ، شیطان اما نبود .آن وقت نشستم و های های گریه کردم . اشک هایم که تمام شد .بلند شدم تا بی دلی ام را با خود ببرم .که صدایی شنیدم .... آری صدای قلبم بودو همان جا بی اختیار به سجده افتادم و زمین را بوسیدم .به شکرانه قلبی که پیدا شده بود .
 

varia

Well-known member
9s6sunl55xj57hzjad6t.jpg
 

varia

Well-known member
الهی به مستان میخانه ات
به عقل آفرینان دیوانه ات

به مستان افتاده در پای خم
به رندان پیمانه پیمای خم

که خاکم گل از آب انگور کن
هوسهای من آتش طور کن

به رندان سرمست آزاده دل
که هرگز نرفتند جز راه دل

تو در حلقه می پرستان در آی
که چیزی نبینی به غیر از خدای

بزن هر چه هواهیم پا به سر
سر مست از پا ندارد خبر

الهی به جان خراباتیان
کز این محنت هستیم وارهان

آرتیمانی
 

varia

Well-known member
منت خدای را عزوجل که طاعتش موجب قرب است و به شکر اندرش مزید نعمت. هر نفسی که فرو می رود ممد حیات است و چون برمی آید مفرح ذات، در هر نفس دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب.
از دست و زبان که برآید کز عهده شکرش به درآید
بنده همان به که ز تقصیر خویش عذر به درگاه خدا آورد
ورنه سزاوار خداوندیش کس نتواند که بجا آورد
 

varia

Well-known member
سیمرغ عطار بشیم با همدیگه یار بشیم

بریم به اول عشق طبیب و بیمار بشیم
به خاطر رسیدن باید هم آواز بشیم
تا مقصد نهایی همدل و همراز بشیم

تــو سـبـقـت زنـــدگی هـر چنـد بــا هــم مـی جــنگــیم
امـــا رفـیــق راهــــیم ؛ در انتها یـــه رنــگـــــیـم
 

باران4

New member
خدایا گاهی فراموشم میشود چرا به اینجا آمدم
فراموشم میشود خدایی به مهربانی تو دارم حتی اگر همه ی عالم نامهربانی کنند
توهستی
همیشه
همه جا
هوایم را داری
کمکم کن فراموش کار مهربانیت نباشم
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: varia

farzanee20

New member
ﺩﺭ ﺻﺤﺮﺍﯾﯽ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﻗﺪﻡ ﻣﯽ ﺯﺩﻡ، ﺑﻪ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﻡ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﻛﺮﺩﻡ ﻭ ﺩﯾﺪﻡ ...
ﺟﺎﻫﺎﻳﯽ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺷﯽ ﻫﺎ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩﻳﻢ ﺩﻭ ﺭﺩﭘﺎ ﺑﻮد ﻭ ﺟﺎﻫﺎﻳﯽ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺳﺨﺘﯽ ﻫﺎ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩﻳﻢ ﺟﺎﯼ ﻳﻚ ﺭﺩﭘﺎ ...
ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﮔﻔﺘﻢ ﺩﺭ ﺳﺨﺘﯽ ﻫﺎ ﻛﻨﺎﺭﻡ ﻧﺒﻮﺩﯼ؟ ﮔﻔﺖ ﺁﻥ ﺭﺩﭘﺎﻳﯽ ﻛﻪ ﻣﯽ ﺑﻴﻨﯽ ﻣﻦ ﻫﺴﺘﻢ، ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺳﺨﺘﯽ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺩﻭﺵ ﻣﯽ ﻛﺸﻴﺪﻡ ...
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: varia

N@RVIN

Well-known member
در سمت توام

دلم باران

دستم باران

دهانم باران

چشمم باران


روزم را با بندگی تو پاگشا می کنم

هر اذانی که می وزد ، پنجره ها باز می شود ، یاد تو کوران می کند

هر اسم تو را که صدا می زنم ،
ماه در دهانم هزار تکه می شود

کاش من همه بودم با همه دهانها تو را صدا می زدم

کفشهای ماه را به پا کردم

دوباره عازم توام

تا بوی زلف یار در آبادی من است ، هر لب که خده ای کند از شادی من است

زندگی با توست

زندگی همین حالاست
:heart:



خدایـــــــــــــــــــــــا شکرت:heart::heart:
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: varia

varia

Well-known member
سر مشق های آب بابا یادمان رفت
رسم نوشتن هم خدایا یادمان رفت
شعر خدای مهربان را حفظ کردیم
اما خدای مهربان را یادمان رفت.
 

mahsast

New member
هر چه هست بین تو و خداست نه بین تو و مردم.....:smilies-azardl (113
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: varia

varia

Well-known member
دیشب ♥خــــــــــــــــدا ♥ را دیدم...
گوشه ای آرام میگریست...
من هم کنارش رفتم و گریستم
هر دو یک درد داشتیم ...
یک درد خیلی بزرگــــــــــ
" آدم ها...."
عجب از آدم هایی ،که نشانه هایت را می بینند و
انکارت می‌کنند ...
و عجب از ♥ تــــــــــــــــــــــــو ♥ که انکارشان را
میبینی و مهربانی میکنی.......
حالا میفهمم که تنهایی من در برابر تنهایی
خدا اندکی بیش نیست ...
 

mahii

New member
دیشب ♥خــــــــــــــــدا ♥ را دیدم...
گوشه ای آرام میگریست...
من هم کنارش رفتم و گریستم
هر دو یک درد داشتیم ...
یک درد خیلی بزرگــــــــــ

" آدم ها...."
عجب از آدم هایی ،که نشانه هایت را می بینند و

خیلییییی قشنگ بود
انکارت می‌کنند ...
و عجب از ♥ تــــــــــــــــــــــــو ♥ که انکارشان را
میبینی و مهربانی میکنی.......
حالا میفهمم که تنهایی من در برابر تنهایی
خدا اندکی بیش نیست ...
خیلیییی قشنگ بود
 

nurse 82

New member
زیباترین حسِ سجده،این است که ..
تو در گوشِ "زمین" پچ پچ میکنی ،
امّا ..
در " آسمان " صدایت را میشنوند . . .








خدایا دوست دارم........
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: varia

hosna69

Well-known member
خدایم...
من که کوی تو بیرون نرود پای خیالم...



چه برانی!!!
چه بخوانی!!!
چه به اوجم برسانی!!!
چه به خاکم بکشانی!!!



نه من آنم که برنجم...
نه تو آنی که برانی...:rose:
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: varia

varia

Well-known member
خدایا فریادرسی نداریم

باید ترسید از آه مظلومی که فریاد رسی جز خدا ندارد.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: nurse 82

love virology

New member
عجب صبری خدا دارد!

اگر من جای او بودم.

همان یک لحظه اول ،

که اول ظلم را میدیدم از مخلوق بی وجدان ،

جهان را با همه زیبایی و زشتی ،

بروی یکدیگر ،ویرانه میکردم.

عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم .

که در همسایه ی صدها گرسنه ، چند بزمی گرم عیش و نوش میدیدم ،

نخستین نعره مستانه را خاموش آن دم ،

بر لب پیمانه میکردم .



عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم .

که میدیدم یکی عریان و لرزان ، دیگری پوشیده از صد جامه ی رنگین

زمین و آسمان را

واژگون ، مستانه میکردم .



عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم .

نه طاعت می پذیرفتم ،

نه گوش از بهر استغفار این بیدادگرها تیز کرده ،

پاره پاره در کف زاهد نمایان ،

سبحه ی، صد دانه میکردم .



عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم .

برای خاطر تنها یکی مجنون صحرا گرد بی سامان ،

هزاران لیلی ناز آفرین را کو به کو ،

آواره و ، دیوانه میکردم .



عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم .

بگرد شمع سوزان دل عشاق سر گردان ،

سراپای وجود بی وفا معشوق را ،

پروانه میکردم .



عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم .

بعرش کبریایی ، با همه صبر خدایی ،

تا که میدیدم عزیز نابجایی ، ناز بر یک ناروا گردیده خواری میفروشد ،

گردش این چرخ را

وارونه ، بی صبرانه میکردم .



عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم.

که میدیدم مشوش عارف و عامی ، ز برق فتنۀ این علم عالم سوز مردم کش ،

بجز اندیشه عشق و وفا ، معدوم هر فکری ،

در این دنیای پر افسانه میکردم .



عجب صبری خدا دارد !

چرا من جای او باشم .

همین بهتر که او خود جای خود بنشسته و ،

تاب تماشای تمام زشتکاریهای این مخلوق را دارد،!

و گر نه من بجای او چو بودم ،

یکنفس کی عادلانه سازشی ،

با جاهل و فرزانه میکردم .

عجب صبری خدا دارد ! عجب صبری خدا دارد !

" رحیم ی کرمانشاهی"
 

saharandishe

New member




قطاری سوی “خـــــــــدا” میرفت، همه مردم سوار شدند…. به ایستگاه بهشت که رسیدن همه پیاده شدن… اماغافل ازاینکه ،فراموش کردند مقصد “خدا”بود نه بهشت…!!!



ان شا ءالله ماجزءکسانی باشیم که تابه مقصدنرسیدیم ازقطارپیاده نشیم
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: varia
بالا