سخنان روزانه ...

mw.ashel

New member




یاد گرفتم...

در زندگی از چیزهای زیادی میترسیدم
ونگران بودم، تا اینکه آنها را تجربه کردم.
وحالا ترسی از آنها ندارم


از ( تنهایی ) میترسیدم،
یاد گرفتم (خود را دوست بدارم)


از (شکست )میترسیدم
یاد گرفتم( تلاش نکردن یعنی شکست )


از( نفرت مردم ) میترسیدم
یاد گرفتم ( بهرحال هر کسی نظری دارد )


از ( درد ) میترسیدم
یاد گرفتم( درد کشیدن برای رشد روح لازم است )


از ( سرنوشت ) میترسیدم،یاد گرفتم
( من توان تغییر آن را دارم )


از( آینده ) میترسیدم
یاد گرفتم ( میتوان آینده بهتری ساخت )


از ( گذشته ) میترسیدم
فهمیدم ( گذشته دیگر توان آسیب رساندن به من را ندارد )


و بالاخره از((( تغییر ))) میترسیدم
تا اینکه یاد گرفتم


((( حتی زیباترین پروانه ها هم ،قبل از پرواز کرم بودند و
و تغییر آنها را زیبا میکند. )))

:rose:
 

N@RVIN

Well-known member
در زندگی از چیزهای زیادی میترسیدم
ونگران بودم، تا اینکه آنها را تجربه کردم.
وحالا ترسی از آنها ندارم



:riz304::riz304:
 

marzi ba

Well-known member
از ( تنهایی ) میترسیدم،
یاد گرفتم (خود را دوست بدارم)

:riz304:



از( آینده ) میترسیدم
یاد گرفتم ( میتوان آینده بهتری ساخت
)


:riz304:
 

mw.ashel

New member
از این دنیا و آدماش یاد گرفتم ...

یاد گرفتم اگر کسی باهام نامهربونی کرد خیلی زود فراموشش کنم...


یاد گرفتم اگر کسی دلمو شکوند، من دل کسی رو نشکونم...


یاد گرفتم نزارم کسی اشکهامو ببینه...


یاد گرفتم نزارم کسی بفهمه تو دلم چی میگذره و بخواد برام دل
بسوزنه...


یاد گرفتم تو این دنیا به جز خودمو خدام به کسی تکیه نکنم...


یاد گرفتم راز دلمو به هیچکس نگم بجاش رازدار خوبی باشم...


یاد گرفتم غرور کسی رو زیر پاهام له نکنم، نزارم کسی غرورمو
بشکونه...


یاد گرفتم هیچ وقت التماس کسی نکنم جز همونی که بالا سرمه...


یاد گرفتم که برای رسیدن به هدفم دیگران را بازیچه قرار ندم...


یاد گرفتم دوستی یک حادثه است و جدایی قانون...


یاد گرفتم هر گناهی که کردم ولی حرمت دل کسی رو نشکنم...


یاد گرفتم دنیا برام هرچی رقم زد قبول کنم و دم نزنم...


یاد گرفتم که همیشه همه ی اینا یادم باشه...


یاد گرفتم اینا همش درس های دنیاس...


آره دنیا به آدماش درس میده و بعضی وقتا این دنیا چه پست و زشته...
 

ROJO

New member
بازم میخوام:ad54ad:

انرژی +

1564512687.jpg
 

mw.ashel

New member
زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست
هرکسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد!
 

mw.ashel

New member
خـیلی اتـفاقی ...

خـیلی اتـفاقی حـرفهایی زدیـم....


خـیلی اتـفاقی حـرفهایی شـنیدیم....


خـیلی اتـفاقی پـا بـه مـکان هـای مـهمی گـذاشتیم....


خـیلی اتـفاقی تـجربه هـای مـهمی بـدست آوردیـم....


خـیلی اتـفاقی چـیز هـایی آمـوختیم....


و خـیلی اتـفاقی فـهمیدیم کـه هـیچکدام اتـفاقی نـبود...!:dadad4:
 

mw.ashel

New member
در بازی زندگی یاد می گیری...

در بازی زندگی یاد می گیری...
اعتماد به حرفهای قشنگ بدون پشتوانه
مثل آویختن به طنابی پوسیده ست


یاد می گیری
نزدیک ترین ها به تو گاهی می توانند دورترین باشند


که باید آنقدر از خودت برای روز مبادا پس انداز داشته باشی
بتوانی یک روزی تمامت را بغل کنی و راه بیفتی و بروی و در جایی که شنیده و فهمیده نمی شوی نمانی


یاد می گیری
دیوار خوب ست
سایه درخت مطلوب ست
اما هیچ تکیه گاهی ابدی نیست


یاد می گیری
بره نباشی که گرگ می شوند به جانت
که چگونه چینی احساست را بند بزنی و
خیاط خوبی شوی برای دلت
امید را هر شب به جا رختی تردید بیاویزی و
صبح به تن کنی
تا نشکنی و برای خودت بمانی


یاد می گیری
کم کم خودت را دوست داشته باشی
که سرمایه گرانبهای هر آدمی
تنها خودش هست... :riz304:
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: 'Reza'

mw.ashel

New member
وقتی چشم امیدتان به خدا باشد و باور و ایمان قوی داشته باشید:
هیچ چیز آنقدر عجیب نیست که راست نباشد
هیچ چیز آنقدر عجیب نیست که پیش نیاید
هیچ چیز آنقدر عجیب نیست که دیر نپاید . ..:rose:
 

mw.ashel

New member
امید یعنی ؛

فراموش کن طوفان سخت دیشب را ..

و نگاه کن خورشید ، امروز چه زیبا لبخند میزند به تو ..

یك صبح زیبا ،

یك روز زیبا ،

یك شب بیاد ماندنی ،

یك خاطره زیبا ،

یك لبخند زیبا ..

فقط اندكی از آرزوهای قلبی من برای شماست .:rose:
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: marzi ba

marzi ba

Well-known member
قلب کوچولوی من - نادر ابراهیمی

:heart::heart::heart:​
من قلب کوچولویی دارم؛ خیلی کوچولو؛ خیلی خیلی کوچولو.

مادربزرگم می‌گوید: قلب آدم نباید خالی بماند. اگر خالی بماند،‌مثل گلدان خالی زشت است و آدم را اذیت می‌کند.
برای همین هم، مدتی ست دارم فکر می‌کنم این قلب کوچولو را به چه کسی باید بدهم؛ یعنی، راستش، چطور بگویم؟ ‌دلم می‌خواهد تمام تمام این قلب کوچولو را مثل یک خانه قشنگ کوچولو، به کسی بدهم که خیلی خیلی دوستش دارم... یا... نمی‌دانم... کسی که خیلی خوب است، کسی که واقعا حقش است توی قلب خیلی کوچولو و تمیز من خانه داشته باشد.

خب راست می‌گویم دیگر . نه؟
پدرم می‌گوید:‌ قلب، مهمان خانه نیست که آدم‌ها بیایند، دو سه ساعت یا دو سه روز توی آن بمانند و بعد بروند. قلب، لانه‌ی گنجشک نیست که در بهار ساخته بشود و در پاییز باد آن را با خودش ببرد...
قلب، راستش نمی‌دانم چیست، اما این را می‌دانم که فقط جای آدم‌های خیلی خیلی خوب است ـ برای همیشه ...
خب... بعد از مدت‌ها که فکر کردم، تصمیم گرفتم قلبم را بدهم به مادرم، تمام قلبم را تمام تمامش را بدهم به مادرم، و این کار را هم کردم...



اما...

اما وقتی به قلبم نگاه کردم، دیدم، با این که مادر خوبم توی قلبم جا گرفته، خیلی هم راحت است، باز هم نصف قلبم خالی مانده...
خب معلوم است. من از اول هم باید عقلم می‌رسید و قلبم را به هر دوتاشان می‌دادم؛ به پدرم و مادرم.
پس، همین کار را کردم.
بعدش می‌دانید چطور شد؟ بله، درست است. نگاه کردم و دیدم که بازهم ، توی قلبم، مقداری جای خالی مانده...

فورا تصمیم گرفتم آن گوشه‌ی خالی قلبم را بدهم به چند نفر؛ چند نفر که خیلی دوستشان داشتم؛ و این کار را هم کردم:
برادر بزرگم، خواهر کوچکم، پدر بزرگم، مادر بزرگم، یک دایی مهربان و یک عموی خوش اخلاقم را هم توی قلبم جا دادم...
فکر کردم حالا دیگر توی قلبم حسابی شلوغ شده... این همه آدم، توی قلب به این کوچکی، مگر می‌شود؟
اما وقتی نگاه کردم،‌خدا جان! می‌دانید چی دیدم؟

دیدم که همه این آدم‌ها، درست توی نصف قلبم جا گرفته‌اند؛ درست نصف ـ با اینکه خیلی راحت هم ولو شده بودند و می‌گفتند و می‌خندیدند. و هیچ گله‌یی هم از تنگی جا نداشتند....
من وقتی دیدم همه‌ی آدم‌های خوب را دارم توی قلبم جا می‌دهم، سعی کردم این عموی پدرم را هم ببرم توی قلبم و یک گوشه بهش جا بدهم... اما... جا نگرفت... هرچی کردم جا نگرفت... دلم هم سوخت... اما چکار کنم؟ جا نگرفت دیگر. تقصیر من که نیست حتما تقصیر خودش است. یعنی، راستش، هر وقت که خودش هم، با زحمت و فشار، جا می‌گرفت، صندوق بزرگ پول‌هایش بیرون می‌ماند و او، دَوان دَوان از قلبم می‌آمد بیرون تا صندوق را بردارد...



هرکسی را که میخواهیم نمی توانیم در قلبمان جا بدهیم(یعنی ما دعوتنامه را صادر میکنیم ؛ بقیه اش به مهمان بستگی دارد)؛ چون آن شخص هم باید خودش بخواهد و بتواند با خودش کنار بیاید که برای ماندن در این قلب چه چیزهائی را باید کنار بگذارد؛یعنی سبکبار بیاید تا راحت باشد وگرنه مشغول حمل و جادادن بارش می شود و از میهمانی قلب جا میماند.
 

marzi ba

Well-known member

مداد شوید تا به آرامش برسید!!!



می توانی کارهای بزرگ کنی ، اما نباید هرگز فراموش کنی دستی وجود دارد که هر حرکت تو را هدایت می کند
اسم این دست خداست ، او باید تو را همیشه در مسیر اراده اش حرکت دهد.


- - - Updated - - -

گاهی باید از آنچه می نویسی دست بکشی و از مداد تراش استفاده کنی
این باعث می شود مداد کمی رنج بکشد اما اخر کار نوکش تیزتر می شود. پس بدان که باید رنجهایی را تحمل کنی چرا که این رنج باعث می شود انسان بهتری شوی.


- - - Updated - - -

مداد همیشه اجازه می دهد برای پاک کردن یک اشتباه از پاک کن استفاده کنیم
بدان که تصحیح یک کار خطا ، کار بدی نیست و در واقع برای اینکه خودت را در مسیر نگه داری مهم است.


- - - Updated - - -

چوب یا شکل خارجی مداد خیلی مهم نیست. ذغالی که داخل چوب است اهمیت بیشتری دارد
پس همیشه مراقب باش درونت چه خبر است؟


- - - Updated - - -

و سرانجام مداد همیشه اثری از خود به جا می گذارد
بدان هر کاری در زندگی می کنی ردی به جا می گذارد و سعی کن نسبت به هر کاری که می کنی ، هوشیار باشی و بدانی چه می کنی.
 

marzi ba

Well-known member
رام باش

توکل کن

تفکر کن

سپس آستین ها را بالا بزن،

آنگــــــاه

دستان خدا را می بینی

که زودتر از تو دست به کار شده اند...
:riz304:
 

marzi ba

Well-known member
نه تو می مانی، نه اندوه و ....
نه هیچ یک از مردم این آبادی...
به حباب نگران لب یک رود قسم
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
غصه هم... خواهد رفت

آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند
لحظه ها عریانند ...
به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان
هرگز ...!!!
تو به آیینه، نه، آیینه به تو خیره شده ست
تو اگر خنده کنی او به تو خواهد خندید
و اگر بغض کنی ....
آه از آیینه دنیا که چه ها خواهد کرد...!!!

گنجه دیروزت پرشداز حسرت واندوه وچه حیف
بسته های فردا همه... ای کاش!.... ای کاش!
ظرف این لحظه ولیکن خالی است
ساحت سینه پذیرای چه کس خواهدبود ؟
غم که ازراه رسید،دراین سینه براوبازمکن
تاخدایک رگ گردن باقی ست

تاخدامانده!... به غم وعده این خانه ... مده
 

marzi ba

Well-known member
به قول دكتر شریعتی:لحظه ها را گذراندبم كه به خوشبختی برسیم،غافل از اینكه خوشبختی همان لحظاتی بود كه گذراندیم:13:
 

marzi ba

Well-known member
آموخته ام ... که گاهی تمام چیزهایی که یک نفر می خواهد، فقط دستی است برای گرفتن دست او، و قلبی است برای فهمیدن وی
 

marzi ba

Well-known member
دکتر علی شریعتی انسان‌ها را

تقسیم کرده است:



١ـ آنانی که وقتی هستند، هستند و وقتی که نیستند هم نیستند.

عمده آدم‌ها حضورشان مبتنی به فیزیک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم می‌شوند. بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند.



٢ـ آنانی که وقتی هستند، نیستند و وقتی که نیستند هم نیستند.

مردگانی متحرک در جهان. خود فروختگانی که هویت‌شان را به ازای چیزی فانی واگذاشته‌اند. بی‌شخصیت‌اند و بی‌اعتبار. هرگز به چشم نمی‌آیند. مرده و زنده‌‌شان یکی است.



٣ـ آنانی که وقتی هستند، هستند و وقتی که نیستند هم هستند.

آدم‌های معتبر و با شخصیت. کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثیرشان را می‌گذارند. کسانی که همواره به خاطر ما می‌مانند. دوستشان داریم و برایشان ارزش و احترام قائلیم.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: mw.ashel
بالا