حلالم کن

ghedis

New member
اگر گاهی ندانسته به احساس تو خندیدم.....
و با آرزوی خودخواهی فقط خود را پسندیدم...
اگر از دست من در خلوت خود گریه ای کردی....
اگر بد کردم و هرگز به روی خود نیاوردی..........
اگر زخمی چشیدی گاه گاهی از زبان من.......
اگر رنجیده خاطر گشتی از لحن بیان من....
حلالم کن حلالم کن و این روزها و شبها دعایم کن.:heart:
 

reza.n

New member
چرا آخه اینقدر شعرای قشنگ میذاری:heart:.ممنونم:rose:
 

waria

New member
اگر از دست من در خلوت خود گریه ای کردی....
اگر بد کردم و هرگز به روی خود نیاوردی..........
اگر زخمی چشیدی گاه گاهی از زبان من.......
اگر رنجیده خاطر گشتی از لحن بیان من....

یعنی اینا قشنگ حال و روز منه...ولی کسی ازم حلاالیت نخواست...عیب نداره.فقط از خدا میخوام من هیچوقت همچین کاری رو در حق کسی نکنم.:dadad4:
مرسی خیلی قشنگ بود.یعنی عالی...
 

ghedis

New member
اگر از دست من در خلوت خود گریه ای کردی....
اگر بد کردم و هرگز به روی خود نیاوردی..........
اگر زخمی چشیدی گاه گاهی از زبان من.......
اگر رنجیده خاطر گشتی از لحن بیان من....

یعنی اینا قشنگ حال و روز منه...ولی کسی ازم حلاالیت نخواست...عیب نداره.فقط از خدا میخوام من هیچوقت همچین کاری رو در حق کسی نکنم.:dadad4:
مرسی خیلی قشنگ بود.یعنی عالی...
امیدوارم همیشه شاد باشی
 

jupiter_sps

New member
بچه ها همگی حلالم کنین!!!!
bc2.gif
!باور کنین تو قیامت واسه یه پست اهانت امیز و اشک دراور از شما باز خواست خواهد شد!
be8.gif
 

roj

New member
اگر از دست من در خلوت خود گریه ای کردی....
اگر بد کردم و هرگز به روی خود نیاوردی..........
اگر زخمی چشیدی گاه گاهی از زبان من.......
اگر رنجیده خاطر گشتی از لحن بیان من....

یعنی اینا قشنگ حال و روز منه...ولی کسی ازم حلاالیت نخواست...عیب نداره.فقط از خدا میخوام من هیچوقت همچین کاری رو در حق کسی نکنم.:dadad4:
مرسی خیلی قشنگ بود.یعنی عالی...

اما من... ولی اون حقش بود.شایدم نه.نمیدونم بخدا نمیدونم
 

ناشناس

New member
روز اخری که توی اصفهان بودیم و فارغ التحصیل کارشناسی می شدیم بچه های کلاس با هم خداحافظی می کردن و خلاصه حلالیت و این حرفها.دروغ نگم شاید یکی از بهترین کلاسهای روی زمین بود بیست نفر بودیم اکثریت ادمهای ساده و بی الایشی که بیشترشون واقعا درس می خوندن. رتبه های اول هماتولوژی و ایمنی و ویروس داشتیم.خلاصه من اصلا یاد این نبودم که شاید همه ی همکلاسیهام بخوان موقع رفتن همدیگرو ببینن.دوستای نزدیکمو دیده بودم. روز اخر که وسایلمو از بیمارستان برداشته بودم از در اصلی خوابگاه که اومدم تو دو سه نفر از بچه های کلاسو دیدم که چمدون و ساک به دست می رفتن. تا بهشون رسیدم گفتن نیت خیرو می بینی داشتیم سراغ شما رو می گرفتیم خداحافظی کنیم و چیزهای زیادی هم برای حلال کردن نبود .گاهی وقتا می گم بین کلاسهای مدرسه و دوران کاردانی اون کلاس یه کلاس فاضله بود یه چیزی مثل مدینه ی فاضله.
 
بالا