از ساعت چند تا چند؟

شکلات

New member
من هرساعتی که شروع میکنم به خوندن از استرس اینکه باید زودتر شروع میکردم به خوندن .کلا ناامید میشم و هیچی نمیخونم .یهو میبینم یک روز کامل از دست دادم
میشه بیاید من و اونهای که مثل من استرس دارن را راهنمایی کنید از ساعت چند تا چند میخونید؟
ظهر ها میخوابید؟
کلا چند ساعت میخونید؟
شب کی میخوابید؟
سرکار هم میرید؟
اخههه چجوری به همه ی کارهاتون میرسید(گریههههه)
 

goo

New member
امام هادی علیه السلام : به جای حسرت بر کم کاری گذشته با عزم و اراده قوی جبران کن.
 

goo

New member
این مطلب رو بخونید ، به دردتون می خوره.:smiliess (3):


بسم الله الرحمن الرحیم»
لرضاک یا الله
... چندی است دست به هر کاری می زنم، ابتر می ماند!
با هزاران شور و شعور و سنجیدن مقدمه و مؤخره اراده انجام کاری را می کنم و جوانب و عواقبش را می سنجم ولی تا آهنگ انجام می کنم یا در همان نیت، شور و هیجان عمل می میرد و می خشکد یا در ابتدای کار و بعد از فراهم کردن مقدمات!!
و این حالت باز تکرار می شد و باز و باز و باز هم...
و دیگر بیزار می شوم از خودم، و دلزده می شوم از اینهمه درجا زدن، اینهمه بی خاصیتی، اینهمه بیهودگی، اینهمه بی هوده بودن!!
بلا از این بالاتر و درد از این بیشتر؟!
اکنون یک قدم پیش رفته بودم؛ از جهل مرکب خارج شده بودم، فهمیده بودم مرا دردی هست. الهی لک الحمد...
حالم بد بود، بیماری شدت گرفته بود، من مانده بودم و یک دنیا کار عقب افتاده و یک عمرِ از دست رفته!
از این دکتر به آن دکتر، از این آزمایشگاه به آن آزمایشگاه، از غور در این کتاب تا غور درآن کتاب و نرم افزار وسخنرانی و... بالاخره فهمیدم آنچه در جانم رخنه کرده بود و چون مهمان ناخوانده در دل جاخوش کرده بود ؛
آن مرضی که امان از کف گرفته بود و عنان از دل ؛
آنچه بی حاصلی و بیهودگی را برایم زینت داده بود و آسایش و خوشی و جوانی ترجمه اش می کرد و جلوه اش می داد؛
آنچه عشرت و سرور فانی و زودگذر دنیا را برایم جاودانه گونه به تصویر می کشید و مدام وعده ام می داد به فردایی شیرین که بعداً خواهد آمد؛
آنچه مرا رخوت زده و رنجور از خود باقی نگه داشته بود و با وجود اینهمه استعداد و توانایی که خالق مهربانم عطایم کرده بود، زمین گیرِ بی حاصلی و علیلِ پوچی ام کرده بود و کورم کرده بود از تمام داشته هایم؛
و مشغول داشته بود دلِ غافل و بی خبرم را از گنجهای پنهانم،
آن بیماری مخوف و بی صدا و بی بو تسویف بود رفیق تسویف.
تسویف در لغت نامه دهخدا یعنی کار وا پس افکندن، تأخیر انداختن در کار، درنگ کردن. در فرهنگ معین کار را به فردا انداختن و وعده های دروغ نیز آمده است.
این بیماری شاید مبتلایان فراوانی داشته باشد که از وجود آن بی خبرند چیزی صدها هزاران بار خطرناک تر از ایدز چرا که آن بیماری جسم را آسیب پذیر می کند و تسویفِ مخوف روح را از کار می اندازد و از کار افتادن و فلج شدن روح همانا و فلج شدن جسم نیز به تبع آن. آنوقت است که بیمار آلتی است در دست شیطان که خود هم بی خبر است.
توجه! توجه! این بیماری واگیردار است، به محض کمترین بی توجهی و استفاده کردن حتی چند بار از این کلمات (بعدا/ حالا/ الان/...) یا حتی بدون ذکر کلمات و فقط اراده کردن آنها، حتی برای دقایقی به تأخیر انداختن شروع می شود و به شدت در وجود انسان رخنه می کند.
رسول اکرم(صلی الله علیه و آله)می فرمایند: « شیطان در وجود انسان جاری مجرای خون است و از جمیع راهها داخل می شود، چون شیطان از آتش است و آتش هر جا افتاد زود جای خود را باز می کند، به اندک مایه ای که یافت، در نهایت سرعت توالد و تناسل می کند و از اطراف و جوانب آن آتشهای دیگر پیدا می شود. تا اندک راهی در خانه دل بیابد جای خود را وسیع می کند و هر نسلی از آن دفعتاً نسلی دیگر به هم می رسانند.»
و همچنین است افکار و خیال بد ، فکر بدتر ایجاد می کند و فکر معصیت ، فکر چندین معاصی دیگر متولد می کند و بی منتهاست...
انسان باید بداند اگر بخواهد برای انجام کارهایش منتظر وقتی باشد که در آن فراغت کامل داشته باشد این زمان را هرگز خدا نیافریده است و در تأخیر انداختن آفات بسیاری است، از جمله اینکه از کجا معلوم بعد از این زمان، زمان بهتری برای انجام این کار حاصل شود. از کجا معلوم فرصتی برای ما بماند و از کجا معلوم که عمر باقی باشد برای انجام دادن. به واقع چه کسی به یقین می داند، تا کِی زنده است؟
دیدی رفیق دیدی؛ این تنها و تنها اغوای شیطان است که ما را وعده می دهد به زمانی که معلوم نیست باشد، وعده می دهد به پوچ، به چیزی که نیست و جز به اراده خدا خلق نمی شود.
تسویف یکی از کیدهای اساسی و حربه های اصلی شیطان است، در ناکام کردن و اغوا نمودن فرزند آدم از رشد و کمال.
این را من نمی گویم که امام متقین امیرالمومنین علی علیه السلام می فرماید: فریب خدعه ها و نیرنگهای شیطان را نخورید که او در صدد است تا شما را به تسویف بکشاند چرا که او در صدد هلاکت و نابودی شماست.
و همینطور فرمودند: کسانی که فرصت ندارند به دنبال فرصت اند و از خدا مهلت می طلبند تا بندگی و عبادت کنند و کسانی که فرصت دارند با بهانه جویی کار را به تأخیر می اندازند.
و نیز فرمودند: ای انسان! آنچه را که از دست تو رفته است تدارک کن. بدان کسانی که قبل از تو کارشان را به فردا انداخته اند و با تسویف و آمال عمرشان را سپری کرده اند، این عالم را به سوی دیار ابد در حالی رها کردند که غفلت سراسر وجودشان را فراگرفته بود.

عذر را فردا فکندی عمر را فردا که دید


القصه:
روحم از شدت تسویف زرد شده بود، تب تسویف تمام وجودم را می سوزاند و لرز کرده بودم از یاد زمانی که این جمله را خواهم شنید: «وَقِفُوهُم إِنَّهُم مَسؤُولون» آری باید می گفتم و پاسخ می دادم، عمرم را چگونه گذراندم؟!
باید می گفتم که بدنم را در چه راهی پیر و فرسوده کرده ام؟! و من نمی خواستم بگویم سستی و ضعف من از رخوت تسویف است و من هیچ کار مفیدی در برابر این عمر انجام نداده ام. نمی خواستم بگویم و قبول کنم که من هم جزء همان«لَأُغوِیَنَّهُم» هستم. آخر من تمام عمر را به خیال «إلاَّ عِبادَکَ مِنهُمُ المُخلَصِین» خوش بودم، غافل از اینکه به تسویف شیطان گرفتار «وَ هُم یَحسَبُونَ أَنَّهُم یُحسِنُونَ صُنعاً» شده بودم.
پس یاعلی گفتم و با اشک دیده وضویی ساختم، وجرعه جرعه انابه نوشیدم؛ عطش بندگی وجودم را گرفته بود هرچه می خواندمش سیراب تمنا نمی شدم؛ آنقدر باریدم تا آب مضاف دیدگانم مطلق شد و پاک کننده؛ آنگاه به رسم کتاب زندگی به صبر و صلاة رو کردم« وَاستَعِینُوا بِالصَّبرِ وَ الصَّلاة».
با غسل توبه وجود ناپاکم را شستشو دادم. تمام وجودم از شر آن رانده شده ی ملعون به یکتای بی همتا پناه آورده بود؛ به آن ملجأ درماندگان.
مدام زیر لب می خواندم «رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِن هَمَزَاتِ الشَّیَاطِین وَ أَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَن یَحضُرُون.» ناگاه معجزه قرآن عمل کرد و مرا خواند خدایی که حائل میان من و قلب من است؛ به رسم «وَ إِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیب أُجِیبُ دَعوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَان فَلیَستَجِیبُوا لِی وَلیُؤمِنُوا بِی لَعَلَّهُم یَرشُدُون» سوسوی نوری در قلبم مرا باز به سوی اوج می خواند؛ به سوی امید، به سوی کمال و رشد...

صوفی ابن الوقت باشد ای رفیق نیست فردا گفتن از شرط طریق

بعون الله الملک الاعلی

بنت العبرة


منبع : :: جنبش مصاف :: نویسنده : moshtagh313f
 

یاسمن

New member
به جای استرس بهتره زمانی که شروع به خوندن می کنی یه قسمت محدود و ترجیحا کم رو انتخاب کنی و بگی مثلا من تو این یک ساعت فقط باید اینجارو خوب یاد بگیرم و اصلا به اینکه مطالب دیگه ای هم هست و تو چه ساعتی شروع کردی فکر نکنی ، وقتی اینا به فکرت میاد به خودت بگو قراره از اینجایی که من می خونم 3-4 تا سوال تو کنکور بیاد و من باید اینجارو خیلی خوب یاد بگیرم خود به خود به این روند عادت می کنی و مقدار مطالعه و ساعاتت بیشتر میشه

به قبولی و به اینکه تا الان چیکار کردی فکر نکن فقط سعی کن هر چی می خونی خوب بخونی

من شاغل نیستم ، مجرد هم هستم و کارم فقط درس خوندنه روزی تقریبا 9-10 ساعت می خونم البته به کلی تفریح و کارهای متفرقه هم می رسم و اکثرا تو مهمونی ام ! ولی از خوندن خودم راضی ام
ظهر ها اگه خوابم بیاد نیم تا یک ساعت می خوابم ، چون صبح ها زود نمی تونم پاشم شبها تا 1.30 می خونم صبحها 9 پا میشم ولی طبیعتا این برای بقیه خیلی فرق داره خصوصا شما که متاهلی و نی نی هم داری به نظرم اگه خانه داری روزی 3-4 ساعت خوب بخونی حتما قبولی یه دوستی با شرایط شما داشتم که با روزی فقط 3 ساعت مطالعه دقیق از رشته ی مورد علاقه ش قبول شد
 

biosta

Well-known member
لازمه ده ها و ده ها خط اطلاعات در مورد در مورد نحوه ی برنامه ریزی - مطالعه - تست زنی بدونید
تا که بهترین خودتان در کنکور باشید توصیه بسیار بسیار هست و نه وقت بیان هست و نه حوصله
مثلا" این که 24 ساعت رو به قسمت های تقسیم کن و در هر قسمت هر وقت خواستی چند ساعتی که از قبل مشخص کردی رو درس بخون
نمونه : 6 صبح تا 12 ظهر 2 ساعت مطالعه - 12 ظهر تا 6 بعد ظهر دو ساعت مطالعه - 6 بعدظهر تا 12 شب یک ساعت مطالعه .
حال که به اینترنت دسترسی داری
در رابطه با همین مواردی که گفتم یعنی نحوه ی مطالعه - نحوه ی تست زنی و نحوه ی برنامه ریزی جستجو کن و اطلاعاتت رو بالا ببر و مطمئنا" وقت صرف کردنبرای این موارد اتلاف وقت نیست .
بلکه سرمایه گذاری هست که باعث می شود در حد خودت بهترین رو عمل کنی .
دوستانی که در کنکور شرکت کردند به حرف من اذعان دارند .
 

shamila

New member
من صبحها ساعت 9 بیدار میشم.به نظرم نباید گفت فقط صبحها میشه خوب درس خوند.باید به این توجه کنی که چه ساعتی ذهنت کاملا بیدار و فعاله.اون ساعت رو بذار برای درس مهمتر و مشکلتر.بعدش یه استراحت .بعد سراغ درس نرمالتر در آخر هم سراغ درس اسون.من زبان اخرین درسیه که میخونم.ساعتهایی که درس میخونی رو هم تو تاریخ مربوط به همون روز ثبت کن.اینجوری کم کم با خودت مسابقه میذاری که حتی شده نیم ساعت به ساعات درس خوندنت اضافه کنی.دعای مطالعه رو هم بخون.در آخر هم کیفیت درس خوندن مهمه نه کمیتش. من خودم از روزی 5 ساعت شروع کردم و الان روزایی که کلاس ندارم حداقل 8 تا 10 ساعت میخونم.موفق باشی:smiliess (3):
 
آخرین ویرایش:

mahshid00

New member
واقعا مطلب جالبی بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووود
 

negar91

New member
زیاد به نظر من ساعت مهم نیست مهم کیفیته ولی به مرور میشه زیادش کرد خود من پارسال اگه میکشتنم نمیتونستم صبح درس بخونم اما الان از 8 صبح تا12.30 ظهرمیخونم عصر ها هم از 3 عصر تا 12 یا 1 شب میخونم بینشم استراحت ها 15 دقیقه ای دارم گاهی یک مطلب اینقده سنگینه که بعد از 45 دقیقه خوندن باید استراحت کرد و گاهی مطلب شیرینه و ممکنه ادم 2 ساعت پشت سرهم بتونه بخونه همه چی به خودت ادم بستگی دارم و عاداتی که داشته یک شبه نمیشه عادات چند ساله رو عوض کرد
 

majede

New member
این مطلب رو بخونید ، به دردتون می خوره.:smiliess (3):


بسم الله الرحمن الرحیم»
لرضاک یا الله
... چندی است دست به هر کاری می زنم، ابتر می ماند!
القصه:
روحم از شدت تسویف زرد شده بود، تب تسویف تمام وجودم را می سوزاند و لرز کرده بودم از یاد زمانی که این جمله را خواهم شنید: «وَقِفُوهُم إِنَّهُم مَسؤُولون» آری باید می گفتم و پاسخ می دادم، عمرم را چگونه گذراندم؟!
باید می گفتم که بدنم را در چه راهی پیر و فرسوده کرده ام؟! و من نمی خواستم بگویم سستی و ضعف من از رخوت تسویف است و من هیچ کار مفیدی در برابر این عمر انجام نداده ام. نمی خواستم بگویم و قبول کنم که من هم جزء همان«لَأُغوِیَنَّهُم» هستم. آخر من تمام عمر را به خیال «إلاَّ عِبادَکَ مِنهُمُ المُخلَصِین» خوش بودم، غافل از اینکه به تسویف شیطان گرفتار «وَ هُم یَحسَبُونَ أَنَّهُم یُحسِنُونَ صُنعاً» شده بودم.
پس یاعلی گفتم و با اشک دیده وضویی ساختم، وجرعه جرعه انابه نوشیدم؛ عطش بندگی وجودم را گرفته بود هرچه می خواندمش سیراب تمنا نمی شدم؛ آنقدر باریدم تا آب مضاف دیدگانم مطلق شد و پاک کننده؛ آنگاه به رسم کتاب زندگی به صبر و صلاة رو کردم« وَاستَعِینُوا بِالصَّبرِ وَ الصَّلاة».
با غسل توبه وجود ناپاکم را شستشو دادم. تمام وجودم از شر آن رانده شده ی ملعون به یکتای بی همتا پناه آورده بود؛ به آن ملجأ درماندگان.
مدام زیر لب می خواندم «رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِن هَمَزَاتِ الشَّیَاطِین وَ أَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَن یَحضُرُون.» ناگاه معجزه قرآن عمل کرد و مرا خواند خدایی که حائل میان من و قلب من است؛ به رسم «وَ إِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیب أُجِیبُ دَعوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَان فَلیَستَجِیبُوا لِی وَلیُؤمِنُوا بِی لَعَلَّهُم یَرشُدُون» سوسوی نوری در قلبم مرا باز به سوی اوج می خواند؛ به سوی امید، به سوی کمال و رشد...

صوفی ابن الوقت باشد ای رفیق نیست فردا گفتن از شرط طریق

بعون الله الملک الاعلی

بنت العبرة


منبع : :: جنبش مصاف :: نویسنده : moshtagh313f


عاااااااالی بود مرسی دوست عزیز:rose::rose::rose:
 

majede

New member
این مطلب رو بخونید ، به دردتون می خوره.:smiliess (3):


بسم الله الرحمن الرحیم»
لرضاک یا الله
... چندی است دست به هر کاری می زنم، ابتر می ماند!
القصه:
روحم از شدت تسویف زرد شده بود، تب تسویف تمام وجودم را می سوزاند و لرز کرده بودم از یاد زمانی که این جمله را خواهم شنید: «وَقِفُوهُم إِنَّهُم مَسؤُولون» آری باید می گفتم و پاسخ می دادم، عمرم را چگونه گذراندم؟!
باید می گفتم که بدنم را در چه راهی پیر و فرسوده کرده ام؟! و من نمی خواستم بگویم سستی و ضعف من از رخوت تسویف است و من هیچ کار مفیدی در برابر این عمر انجام نداده ام. نمی خواستم بگویم و قبول کنم که من هم جزء همان«لَأُغوِیَنَّهُم» هستم. آخر من تمام عمر را به خیال «إلاَّ عِبادَکَ مِنهُمُ المُخلَصِین» خوش بودم، غافل از اینکه به تسویف شیطان گرفتار «وَ هُم یَحسَبُونَ أَنَّهُم یُحسِنُونَ صُنعاً» شده بودم.
پس یاعلی گفتم و با اشک دیده وضویی ساختم، وجرعه جرعه انابه نوشیدم؛ عطش بندگی وجودم را گرفته بود هرچه می خواندمش سیراب تمنا نمی شدم؛ آنقدر باریدم تا آب مضاف دیدگانم مطلق شد و پاک کننده؛ آنگاه به رسم کتاب زندگی به صبر و صلاة رو کردم« وَاستَعِینُوا بِالصَّبرِ وَ الصَّلاة».
با غسل توبه وجود ناپاکم را شستشو دادم. تمام وجودم از شر آن رانده شده ی ملعون به یکتای بی همتا پناه آورده بود؛ به آن ملجأ درماندگان.
مدام زیر لب می خواندم «رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِن هَمَزَاتِ الشَّیَاطِین وَ أَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَن یَحضُرُون.» ناگاه معجزه قرآن عمل کرد و مرا خواند خدایی که حائل میان من و قلب من است؛ به رسم «وَ إِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیب أُجِیبُ دَعوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَان فَلیَستَجِیبُوا لِی وَلیُؤمِنُوا بِی لَعَلَّهُم یَرشُدُون» سوسوی نوری در قلبم مرا باز به سوی اوج می خواند؛ به سوی امید، به سوی کمال و رشد...

صوفی ابن الوقت باشد ای رفیق نیست فردا گفتن از شرط طریق

بعون الله الملک الاعلی

بنت العبرة


منبع : :: جنبش مصاف :: نویسنده : moshtagh313f


عاااااااالی بود مرسی دوست عزیز:rose::rose::rose:
 
بالا