نازی !!!!!!!!!!ای...جان
یاد جوجه خدابیامرزم افتادم
اره انقد حال میدهچه تجربه ی جالبی شیما جان
چه با حااااال :4d564ad6:
خوشم اومد
دوس دارم امتحان کنم :smilies-azardl (113
جوجه خوشگلم در اومد
البته ببخشید عکسش خوب نیس
انقد بلاچه ی که نگو
اصلا نمیشه نگهش داشت
روز عاشورا دنیا اومد ساغت 2.45 دقیقه ظهر
سر اسم گذاشتن براش مردیم از خنده
یکی میگه بذار شمر
یکی میگه بذار حرمله
یکی میگه حر
هنو اسم نداره
انقد خوشگله
الان خشک شده پف کرده ناز شده
نمیتونم تنهایی ازش عکس بگیرم هی در میره
واسه اولین بار گرفتم دستم گذاشتم رو تخت تمیدونست چطور فرار کنه اگه نمیگرفتمش گم میشد
وای عزیزم، الهی قربونش برم:thanks:، من که عکسشو دیدم کلی براش غش و ضعف کردم (آیکون بوووس)، چه برسه به خودت شیما جون که از نزدیک به دنیا اومدنشو دیدی.
راستی تمام مدت ( 24 ساعته) زیر نور چراغ مطالعه بوده؟
نازی !!!!!!!!!!
چه بلایی سر جوجه ت اومد؟
آره باید همش باشه و دماش کنترل بشه
اولش لامپم از این کم مصرفا بود دماش خیلی کمه
بعد لامپ 100 گذاشتم گرم شد
17 روز باید باشه
البته من الان هم زیر لامپ گذاشتمش که گرم باشه مریض نشه
انقد وروجکه
دوسش دارم
بوس عزیزم
الهی!!!!!!!!!!!!!!!!!تقریبا 8 سال پیش بود...
جوجه غاز بود...
تمام پاهاش پوست پوست شده بود...
نمیتونست هم غذا بخوره
ماکارونیو ریز میکردم بهش میدادم
از خدا که پنهون نیس از شما چه پنهون!!!!!!!!!ایشالا بزرگ و خوشگل بشه. فقط قول بده هر چند روز یه بار ازش برامون عکس بذاری اینجا.
الهی!!!!!!!!!!!!!!!!!
چه بیماری گرفته بود؟
خیلی ناراحت کننده ست که حیوون خونه گیه آدم مریض بشه
این جوجه م منو کشته مثه آدم که غذا نمیخوره هی باید چک کنمش
با قاشق آب میخوره
میترسم از کرسنه گی مریض شه
البته بزنم به تخته انقد انرژی داره که نگو
اصلا به آدم امون نمیده
نمیدونم چه بیماری داشت
قیافش اونقد خنده دار شده بود...
چشاش پف داشت...پاهاش پوست پوست بود
فقط هم خودم دوسش داشتم...همه بدشون می اومد ازش میگفتن زشته
از وقتی که کوچولو بود همین مشکلو داشت
اما
نمیدونم چه طور بود که خیلی شیطون بود
یعنی انگار نه انگار که طبیعی و سالم نیست...
به جز غذا که من باید بهش میدادم وگرنه به زحمت میتونست از تو کاسه ش یا رو زمین چیزی برداره
الهی
راستی جوجه خوشگلم صب که بیدار شدم مریض بود
یه جوری شده شل شده
فک کنم چون غذا نمیتوونه بخوره اینجوریه
انقد ناراحتم که نگو
صب براش گریه کردم آوردم رو تخت کنار خودم خوابوندمش روی رو تختیم بی ادبی کرده
نمیدونم چیکار کنم
به زور بهش آب دادم
اگه تا بعد از ظهر خوب نشه میبرمش پیشه دام پزشک
حالم خوب نیس
باز نمیکنه دهنشو چشمک جونشیما جون چیزایی رو که کوبیدی با آب مخلوط کن با سرنگ بش بده ،وقتی دهنش بازه بریز تو دهنش!!!!
البته معذرت میخوام تو این تاپیک نوشتم میدونم ربطی نداره!!!
باز نمیکنه دهنشو چشمک جون
به زور بهش یه چیزایی میدم
فک کنم از آدما بیماری گرفته
انقد که همه اومدن دیدن
اینا حساسن نباید کسی ببینتشون
تازه باید همش دس بشوری بهش دس بزنی
خدا کنه خوب بشه