ما هم همینطور بودیم کلا از رنگاش خوشمون میومد.خداییشم رنگاش باحال میشد.ولی واقعا کلاس آشپزی ای بود واسه خودش فقط چیز میز اضافه میکردیم آخر یچی در میومد.بچه ها شمام تو آزمایش بیشتر از اینکه به آزمایشا توجه کنین واسه رنگایی که بدست میاد ذوق نمیکنین و سعی کنین دفعه بعد کمرنگتر یا پرنگترش کنین که خوشتون بیاد؟فقط من اینجوری بودم؟:ad54ad:
یه بار برف که اومده بود جلوی محوطه دانشکده مون یخ زده بود منم داشتم میرفتم دانشکده چندتا از این پسرای کلاسمون هم جلوی در واستاده بودن از اونجایی که من همیشه خیلی سرخوشانه راه میرمو و تو راه رفتن شلنگ و تخته میندازم داشتم میرفتم تو دانشکده که یهو پام رفت رو یخ ها و سر خوردم و به معنای واقعی رو زمین پهن شدم تا 30 ثانیه همونطور دراز موندم ببینم چیکار کنم طفلک پسرامون اصلا نخندیدن ولی من میدونستم اگه برم پشت سرم میخندن ترجیح دادم همون جلوی خودم بخندن از رو زمین بلند شدم شروع کردم به بلند خندیدن همینطور وسط خنده بهشون گفتم دیدی چجوری خوردم خنده دار بود مگه نه و دوباره زدم زیر خنده و اونا هم دیدن مشکلی برا خندشون نیس زدن زیر خنده
خدا رو شکر جلوی خطر گرفته شد:thanks: