نامه ای از یک دانشجوی پزشکی به استادش

.
.
.درود بر دوستان
این نامه را نزدیک بیست سال پیش برای استادم نوشته بودم شاید سودمند باشد برای شما


نامه ای به یک پزشک

دوست عزیز خدمت شما صرع سلام عرض می کنم

آنتی بادی های خاطره ام هنوز تیتر بالایی دارند مپندار که در مقابل جریان فکرم ترومبوزی قرار گرفته یا قلبم آمبولی تلمبه زده، نه مطمئن باش عصب عقلم ایسکمیک نشده ریه های مشتاق من هنوز بدون نیاز بهAmbu پذیرای اکسیژن محبت است

BBB قوی من به هیچ میکروب فراموشی اجازه ی نفوذ نخواهد داد اگر هم به فرض محال چنین شد آن را با یک single dose سفوتاکسیم تفکر نابودخواهم کرد
degenerationایام را به شما تسلیت می گویم از آن روزی از هم جدا شدیم تا به حال 1000 شب یک بار مصرف پوشیده ام .
آنقدر در فراق آن روز ها گریستم که پزشکی Keratoconjunctivitis sicca و xerophthalmia را تشخیص افتراقی قرار داد
آنچنان بارها دست حسرت برهم زدم که رهگذری گفت tylosis ریسک فاکتور کنسر مری است هروقت در فراق آن روز ها غم می خورم دچارparadox lacrimation می شوم
امروز به سفارش خواجه حافظ شیرازی خواستم با خون دل برایت نامه ای بنویسم سرنگ را برداشتم که از فضای چهارم بین دنده ای مقداری خون اسپیره کنمکه dry tap شد ! صاحبدلی چون این دید گفت برای رفع anemic بودنت باید مقداری شعر جات تازه بخوری رفته بودم از بقال سر کوچه یک قفسه شعر نو بخرم که دیدم دچارgrocer`s itch شده است

دریای دلم متلاطم شد گوییtachycardia با کارد به جان قلبم افتاده بوددر palpitation,palpationرا حس می کردم ترمز ترمورم بریده بود
ولحظه ای بعدascending impulse قضا وت به cortex مغزم هجوم آورد که تا کی می خواهی latent period قدر شناسی ات طول بکشد؟
تو که از سیناپس تارهای وجودت محبت ترشح می شود چرا اینقدر بی تفاوت شده ای اینقدر یخ خشک نباش کم cryoglobulin بکار
پس برایش نسخه ای نوشتم تا euphoric شود باور بفرمایید چند وقتی است که osler`s node گرفتاری تمام انگشتانمرا فرا گرفته است وگر نه زودتر قلبم بدست گرفته ونامه ای برایتان می نوشتم
کارهای خدا normal variation های زیادی دارد نمی دانم شاید من هم یکی از آنها ها باشم
کسی چه می داند که در نرونهای مغزی من چه حمل وانتقالات عجیبی انجام می شود مثل یک آتشفشان خاموشم ظاهر سردم درجه ها با باطن پر حرارت فا صله دارد.راستش را بخواهید آنتی بادی های ذهنم بد جوری Hyperactive شده انددارم کم کم طی یک واکنش autoimmune عقلم را از دست می دهم دارم همسفر صعود بخار می شوم مطمئنم در آینده ای نزدیک دکتر عزراییل اُف طی یک عمل حراجی مرا از زندگی حتمی نجات خواهد داد بیشتر ازین نمی خواهم با نوشتهای ectopic اتلاف وقت را به peak برسانم خدای حافظ نگهدار
شاگرد شما غلامعلی نوری کار آموز بخش داخلی اردیبهشت 1372


...
 
آخرین ویرایش:

حسان

Well-known member
سلام جناب نوری

خداوند را به خاطر بخشش این همه ذوق و هنر به بندگانش شکر گزارم.
بسی لذت بردم.
زیر سایه خداوندگار ایام به کامتان
 

حسان

Well-known member
سلام جناب نوری

خداوند را به خاطر بخشش این همه ذوق و هنر به بندگانش شکر گزارم.
بسی لذت بردم.
زیر سایه خداوندگار ایام به کامتان
 
سلام جناب نوری

خداوند را به خاطر بخشش این همه ذوق و هنر به بندگانش شکر گزارم.
بسی لذت بردم.
زیر سایه خداوندگار ایام به کامتان

مرغ باغ ملكوتم نيم از عالم خاك
دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم

ای خوش آن روز كه پرواز كنم تا بر دوست
به هوای سر كويش پر و بالی بزنم

كيست در گوش كه او می شنود آوازم
يا كدام است سخن مي نهد اندر دهنم

كيست در ديده كه از ديده برون می نگرد
يا چه جان است نگويی كه منش پيرهنم



 

varia

Well-known member
.
.
.درود بر دوستان
این نامه را نزدیک بیست سال پیش برای استادم نوشته بودم شاید سودمند باشد برای شما


نامه ای به یک پزشک

دوست عزیز خدمت شما صرع سلام عرض می کنم

آنتی بادی های خاطره ام هنوز تیتر بالایی دارند مپندار که در مقابل جریان فکرم ترومبوزی قرار گرفته یا قلبم آمبولی تلمبه زده، نه مطمئن باش عصب عقلم ایسکمیک نشده ریه های مشتاق من هنوز بدون نیاز بهAmbu پذیرای اکسیژن محبت است

BBB قوی من به هیچ میکروب فراموشی اجازه ی نفوذ نخواهد داد اگر هم به فرض محال چنین شد آن را با یک single dose سفوتاکسیم تفکر نابودخواهم کرد
degenerationایام را به شما تسلیت می گویم از آن روزی از هم جدا شدیم تا به حال 1000 شب یک بار مصرف پوشیده ام .
آنقدر در فراق آن روز ها گریستم که پزشکی Keratoconjunctivitis sicca و xerophthalmia را تشخیص افتراقی قرار داد
آنچنان بارها دست حسرت برهم زدم که رهگذری گفت tylosis ریسک فاکتور کنسر مری است هروقت در فراق آن روز ها غم می خورم دچارparadox lacrimation می شوم
امروز به سفارش خواجه حافظ شیرازی خواستم با خون دل برایت نامه ای بنویسم سرنگ را برداشتم که از فضای چهارم بین دنده ای مقداری خون اسپیره کنمکه dry tap شد ! صاحبدلی چون این دید گفت برای رفع anemic بودنت باید مقداری شعر جات تازه بخوری رفته بودم از بقال سر کوچه یک قفسه شعر نو بخرم که دیدم دچارgrocer`s itch شده است

دریای دلم متلاطم شد گوییtachycardia با کارد به جان قلبم افتاده بوددر palpitation,palpationرا حس می کردم ترمز ترمورم بریده بود
ولحظه ای بعدascending impulse قضا وت به cortex مغزم هجوم آورد که تا کی می خواهی latent period قدر شناسی ات طول بکشد؟
تو که از سیناپس تارهای وجودت محبت ترشح می شود چرا اینقدر بی تفاوت شده ای اینقدر یخ خشک نباش کم cryoglobulin بکار
پس برایش نسخه ای نوشتم تا euphoric شود باور بفرمایید چند وقتی است که osler`s node گرفتاری تمام انگشتانمرا فرا گرفته است وگر نه زودتر قلبم بدست گرفته ونامه ای برایتان می نوشتم
کارهای خدا normal variation های زیادی دارد نمی دانم شاید من هم یکی از آنها ها باشم
کسی چه می داند که در نرونهای مغزی من چه حمل وانتقالات عجیبی انجام می شود مثل یک آتشفشان خاموشم ظاهر سردم درجه ها با باطن پر حرارت فا صله دارد.راستش را بخواهید آنتی بادی های ذهنم بد جوری Hyperactive شده انددارم کم کم طی یک واکنش autoimmune عقلم را از دست می دهم دارم همسفر صعود بخار می شوم مطمئنم در آینده ای نزدیک دکتر عزراییل اُف طی یک عمل حراجی مرا از زندگی حتمی نجات خواهد داد بیشتر ازین نمی خواهم با نوشتهای ectopic اتلاف وقت را به peak برسانم خدای حافظ نگهدار
شاگرد شما غلامعلی نوری کار آموز بخش داخلی اردیبهشت 1372


...

اقاي نوري اون زمون گنجينه لغات فارسيت ضعيف بوده ها!
 
بالا