خنده دارترین خاطره درس.

Artmis.a

New member
سلام دوستان

لطفاً خاطراتتونو در این تاپیک بنویسید

بهترین لحظه هایی که داشتید

خاطرات کودکی
546921_LaieA_045.gif


خاطرات نوجوانی

خاطرات جوانی
796521_761420_JC_hourglass.gif


خاطرات سربازی

خاطرات دانشگاه
172821_578321_Laie_91B.gif


خاطرات کار

خواستگاری
51521_544120_l_daisy.gif


و...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

arshade90

New member
حالا اینو بخون...... تو کلاسمون یه همکلاسی داشتیم اسمش مهتابه بود .... تو همون روزای اول ترم که استادا از بچه ها می خواستن که خودشونو معرفی کنن...... این خانم مهتابه خودشو معرفی کرد.... بعد استاد ازش پرسید چرا مهتابه.... خوب مهتاب که بهتره...... دختره هم که از حق نگذریم واسه خودش خانمی بود..... جواب داد اخه تو یه شب مهتابی به دنیا اومدم...... بعد یکی از پسر را که همیشه چیزی واسه گفتن داشت گفت :....... خوبه که تو یه روز افتابی به دنیا نیومدین!!!!!!:33:
 

eli

New member
دبیرستان که بودیم سر کلاس دبیر زبان فارسیمون خیلی گیج تشریف داشت دم عید بود وقتی معلممون پشت به تخته وایمیستاد و رو تابلو می نوشت ما از تو کلاس ترقه مینداختیم تو حیاط بعدش مینداختیم گردن مدرسه راهنمایی بغل دستمون که پسرونه بود اینم طفلک باور میکرد خلاصه ما هی مینداختیم متوجه نمیشد آخرش بنده خدا میخواست بره به مدیر بگه و..........جالب توجه اینکه معلممون آقا بوددددددههههههههههههههههههههههههه
 

nazanin91

New member
یه استاد داشتیم ...داشت درس میداد تابلوی کلاس سکو داره دیگه.. بعد عقب عقب میومد و در حال توضیح دادن بود که افتاد تو سطل آشغال.........و کلاس منفجر شد
 

sakar

New member
بیچاره استاد استاتیکمون داشت یه موضوعیو از اول شروع کلاس توضح میداد چون استاد سختگیریم بود همه صم بکم نشسته بودیمو گوش میدادیم اما دریغ از یه کلمه که فهمیده باشم
بعد درس گفتن استاد گفت حالا سوالاتتونو بگید همه مث مجسمه شده بودیم صدای نفسای خودمونو میشنیدیم
کسی چیزی نپرسید منم گفتم استاد آخه کسی چیزی متوجه نشده چی بپرسیم

همینو که گفتم کل کلاس منفجر شد حتی استادمون هم خندید
همیشه وقتی به خاطرهای کلاس فک میکنم میگم چه دوران قشنگی بود هر چی میگفتیم بقیه میخندیدن
کسی واسه کسی کم نمیاود
یادش بخیر
 

sepidh gh

New member
اولین جلسه درس سم شناسیمون به علت اینکه ویدیو پروژکتور خراب بود کنسل شد و هر چی بچه ها به استاد می گفتن استاد ما این همه راه از شهر اومدیم حداقل یه کلیات بگید جلسه بعد هم اسلایدا رو نشونمون بدید استاد زیر بار نمی رفت و کلاس رو کنسل کرد .
جلسه بعد بچه ها تصمیم گرفتن تلافی کنن ! وقتی استاد اومد تمام مقدمات ویدیو پروژکتور رو آماده کردن و استاد لپ تاپش رو روشن کرد .
درس شروع شد استاد داشت یک اسلاید رو توضیح می داد و دست به لپ تاپ نمی زد اما موس خود به خود حرکت می کرد و می رفت 3 اسلاید جلوتر!!! بعد استاد مجبور می شد برگرده اسلاید قبلی . یا استاد داشت اسلاید رو توضیح می داد که موس خود به خود حرکت می کرد و می رفت و پاورپویننت استاد رو می بست !!! و خود به خود موس مای کامپیوتر رو باز می کرد !!
بچه ها می گفتن ( به عمد ) استاد می شه اسلاید قبل رو توضیح بدید ! استاد می گفت باشه چشم . استادفقط یه کلیک می کرد اما اولین اسلاید می اومد!!!!
خلاصه استاد کاملن گیج شده بود !! بعد از نیم ساعت رست داد . موقع رست بچه ها رفتن پیش استاد و گفتن : استاد لپ تاپتون ویروسیه !! باید اسکن کنید استاد هم 2 بار فلش و لپ تاپ رو اسکن کرد !! اما ویروسی پیدا نکرد !
استاد می گفت : آخه غیرممکنه من تا ساعت 12 ظهر داشتم با این کار می کردم و مشکلی نداشت !!! بچه ها هم گفتن : استاد ویروسش خیلی قویه انتی ویروستون پیداش نمی کنه !!!!!!
بعد از رست هم همین وضعیت تکرار شد و لپ تاپ خود به خود چند بار روشن و خاموش می شد استاد که کاملن پکر شده بود گفت : اگه این بار خاموش شد دیگه روشنش نمی کنیم
بعد از نیم ساعت در حالی که استاد داشت اسلاید رو توضیح می داد موس خود به خود حرکت کرد و رفت سمت استارت و بعد از اون ترن آف شد !!!! و کلاس ما یک ساعته تمام شد
البته ما اون جلسه از موضوع خبر نداشتیم و من با خودم فکر می کردم : کدوم ویروسیه که می تونه پنجره باز و بسته کنه ! اسلاید عقب جلو کنه !لپ تاپ روشن خاموش کنه !
تا این که جلسه بعد پسرا گفتن که کار ما بوده !!!!!! ( با موبایل !!! )
 
آخرین ویرایش:

Artmis.a

New member
یه استاد ژنتیک داشتیم خیلی سخت گیر بود خیلی هم به موبایل حساس بود!
یه دفعه سرکلاس موبایل یکی از بچه ها زنگ زد حسابی دعواش کرد گفت همین الان همه موبایل ها رو یا خاموش کنید یا بذارید روی سایلنت!:eek:t0837h0nn8zfqu8ult
ما هم کلی حساب برده بودیم و سریع اینکارو کردیم.
دانشگاه ما اطرافش کلی فضای سبز و زمین خالی بود و یه چوپانه یک عالمه گوسفندو توی اون زمینهای اطراف رها میکرد!
همین موقعی که کل کلاس از ابهت استاد ساکت شده بود و همه موبایلهامونو روی سایلنت گذاشته بودیم یدفعه یه گوسفنده از پشت دیوار کلاس بلند داد زد بعععععععععععععععععععععععععععععع!
استاد با عصبانیت برگشت به بچه ها نگاه کرد!:New (6):
من نتونستم خودمو کنترل کنم و زدم زیر خنده!
استاد عصبانی شد گفت به چی میخندی؟:smilies-azardl (12)
گفتم استاد شرمنده وقت نشد این گوسفندا رو هم روی سایلنت بذاریم!
:whistle:
 
آخرین ویرایش:

taraneh s

New member
یه بار یه استاد باحال داشتیم یه مرد حول وحوش 50 سال.دم عید بود بچه ها سفره هفت سین چیده بودن وکلی بادکنک استاد که اومد گفتیم تعطیلمون کنین توروخدا عیده بریم گفت مدیرتون نمیزاره خلاصه قرار شد نه درس بده نه درس بپرسه فقط بشینه سر کلاس بچه هام واسه خودشون حرف بزنن ورفع اشکال کنن و... یه نیم ساعتی گذشت که یکی از بچه ها گفت ببینین استاد خوابش برده رفت رو سکوی دم تخته بادکنکی که بالاسر استاد بود رو ترکوند استاد بنده خدا جاپرید خیلی خنده دار بیدارشد می گفت چی شده وماهم می خندیدیم ولی خیلی باجنبه بود بعدم خودش کلی به کار ما خندید:25r30wi:
 

Artmis.a

New member
ترم 3 لیسانس بودم تازه جلسه اول کلاس شیمی2 بود ساعت قبلش چون بیکار بودیم با دوستم رفتیم نماز خونه و خوابیدیم که ساعت 3:45 دقیقه بیدار شیم بریم سر کلاس!

جای شما خالی موقع نهار هم یه دوغ حسابی همراه غذا خورده بودیم! خلاصه خوابمون گرفته بود!

به محض وروود به نمازخونه همونجا یه گوشه گرفتیم خوابیدیم ساعت 4 دوستمون اومد با لگد بیدارمون کرد!:14:

خوابالو رفتیم سرکلاس! من استادو تار میدیدم دوستم هم خواب بود!

استادمون یه مرد لاغر با گردن باریک و کشیده بود که یکم مو روی کله اش بود و موقع حرف زدن با کسی سرشو به طرف اون فرد میکشید جلو،

اومد بالا سر دوستم و صداش کرد یدفعه دوستم چشمشو باز کرد و یه نگاهی به استاد انداخت و زد زیر خنده!

استاد به روی خودش نیوورد و رفت به دوستم گفتم چی شد؟

گفت اون لحظه یاد شتر مرغی که دیشب توی راز بقا نشون داد افتادم!:riz481:

واقعا راست میگفت و کل بچه هایی که اطرافمون بودن خنده شون گرفت!:ad54ad:
 
آخرین ویرایش:

Artmis.a

New member
ترم 5 کارشناسی دوستام پروتوزئولوژی(انگل شناسی) برداشتن ولی من گذاشتمش واسه ترم آخر!

هر از گاهی همراه دوستام سر کلاسشون میرفتم و گاهی هم شیطنت میکردم!:whistle:

یه دفعه یواشکی با دوستم سر کلاس از این شکلات چربا میخوردیم چون ظهر هم بود و ما هم حسابی گرسنمون شده بود خیلی میچسبید!

استاد هم حواسش به ما نبود و داشت با آب و تاب اسم انگل ها و بیماری هاشونو روی تابلو مینوشت و درس میداد!

درست وقتی یه تیکه بزرگ و چرب و چیلی از شکلاتو توی دهنمون گذاشته بودیم گفت حالا رسیدیم به ژیاردیا عامل اسهال چررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررب!!!!!!!!!!

که دوستم گفت ای تو روحت!!!!!!!!!!!!

دیگه خودتون حال ما رو تصور کنید!!!!!!!!!!!!!!!!:25r30wi:
 
آخرین ویرایش:

Artmis.a

New member
یه بار سر کلاس چراغهارو خاموش و پروژکتورو روشن کردیم و استاد داشت از رو پاور پوینت درس میداد که دختری که کنار من نشسته بود موبایلش زنگ خورد و رفت بیرون که جواب بده!

وقتی برگشت چون کلاس نیمه روشن بود درست جلوی پاشو ندید و خورد به صندلی ای که ظرف غذاش روش بود و ظرف غذا چپه شد وسط کلاس،

بدجوری هم صداش اومد!اون لحظه یکی از بچه ها گفت حمله هوایی شده! کلاسو زدن!:25r30wi:

عدس پلو هم بود و از غذا یک عدس دقیقا رو کفش من افتاد!:whistle:

فقط موندم چطور استاد تونست خودشو کنترل کنه نخنده!:25r30wi:

همه بچه ها زدن زیر خنده بنده خدا دختره حسابی حول شده بود داشت با دست غذا رو جمع میکرد که استاد گفت بذار واسه آخر کلاس!:New (6):



 
آخرین ویرایش:

faranita

New member
من یادم میاد یکبار از روی کنجکاوی با موچین شاخکهای یک مورچه رو کندم بنده خدا همین جور دور خودش میچرخید:1dco2x0p1lilzhfpg1t(باورتون نمیشه یکبار امتحان کنید:shocked:)از طرفی هم دلم نمیومد بکشمش همونجوری ولش کردم دم پنجره گفتم دوستاش میان میبرنش! مورچه جون شرمنده حلال کن جوونیه و جاهلی
 

arshade90

New member
10 - 12 سالی میشه بدجنسی نکردم

ولی تو بچگی انبار فرشمونو اتیش زدم

اینطور شروع شد که با داداشم تصمیم گرفتیم که ببینیم وقتی یه خونه اتیش میگیره فرشای خونه چه طور میسوزن

با الکل خوب می سوزن یا بنزین

اینطور شد که یه چنتایی از فرشا دود شد رفت هوا

ماهم جریمه!!!:sadsmiley:
 

mikhak s

New member
توي دانشگاه يكي از واحدهاي درسيم كارعمليش اتاله كردن حشرات بود.(بايد حشره ها رو ميگرفتيم ميكشتيم بعد خشكشون ميكرديم مثل پروانه هاي خشك كرده اي كه همتون ديديد)

يكي از حشره هاي من خوب نمرده بود :sad: ظاهرا وقتي سوزنو توي كمرش كرده بودم بيهوش بوده ولي بعدش وقتي بهوش مياد ميبينه يه سوزن بزرگ تو كمرشه با پاهاش سعي ميكرد از توي يونوليت سوزنو در بياره ولي من وقتي ديدمش بيشتر توي يونوليت سوزنو فشار ميدادم كه نتونه بياد بيرون:14: بيچاره كلي سعي كرد ولي نتونست سوزنو در بياره :13:
 

mamai86

New member
یلی بلی
خیلی پیش اومده اتفاقا.خیلی جاها بدجنسی کردم.
مثلا یه دوستی داشتم که روز قبل امتحان عادتش بود که میومد تو اتاقمون(خوابگاه) استرس میداد.بنده خدا اخلاقش اینجوری بود.شاید عمدی اینکارو نمی کرد
یه بار امتحان زبان اختصاصی داشتیم.اگه اشتباه نکنم ترم 3 بودیم. یه سری از لغات پاورقی که تو کتاب مد نظر بود رو کامل حفظ کردم.قبل امتحان جلو بوفه دیدمش.ازش پرسیدم معنیه این لغت چی بوود؟ بلدی؟
بنده خدا دست پاچه شد گفت من اصلا ندیدم همچین لغتی..بعد یه لغت سخت ترم گفتم ..اشاره کردم جزو لغات مهم بوده اینا..چه جوری تو نخوندی؟ همووون جا چایی شو ریخت دور دوید طرف کلاس که کتابو بخونه
از بندجنسی خودم لذت بردم..دیدم نه! استعدادشو دارم!!:14:
 

leili

New member
من مث شما بیرحم نیستم.انسان خیلی مهربونی ام.با شماره ناشناس مزاحم دوستام میشم.من سعی میکنم با احساساتشون بازی نکنم.ولی خودشون ...
البته من هدفم از اینکار تقویت روحیه و احساسات بچه ها و خدمت به مردمه
 

bacillus.bs

New member
من یه دفعه جوجه اردکمو تو سرمای زمستون بردم بیرون داخل یه تشت شستمش که سرما بخوره/از همون بچگی عاشق دکتر و امپول زدن بودم/اردک بیچاره اینقدر هوا سرد بود که یخ زد:1dco2x0p1lilzhfpg1t/یه پتو انداختم روش یه کمم ماستو قرص حل شده بهش دادم ولی بعدش افتاد مرد/حالا این یکیش بود روی زنبور و زارم یه کارایی می کردم/به حالت نیمه جون میزدم روی دمشون تا زهرشون بیرون بدند/دم مارمولکا رو هم می بریدم /میکشتمشون/وای ماهی های عید/تا می مردند من کالبد شکافیشون می کردم/خدا خدا می کردم که زودتر بمیرند/:New (6):چون کسی نمیذاشت بکشمشون/
 

faranita

New member
من و داداشمم بچه که بودیم یکی یدونه مرغ داشتیم مرغ اون سرحال بود و مال من مردنی من مرغ بدبخت رو میشستم پوشک میکردم مثل عروسکام به پشت میخوابوندمش اونم سعی میکرد بیاد رو پاهاش با یک پتو ی سنگین کاری میکردم تا من نخوام و خودم برش نگردوندم برنگرده .....:5: مرغ بیچاره:dadad4:
 

faranita

New member
فارانیتا!!!!
bl4.gif


آخرش مرغه چی شد؟؟؟؟؟؟
23emu.gif

به خودت امیدوار شدی نه؟ راستش دروغ چرا یه روز که خونه عموم اینا نهار دعوت بودیم مرد:sad: منم گریه که من نمیام میخوام واسه مرغم تشییع جنازه بگیرم شما برید:smilies-azardl (12)
 

faranita

New member
من در دوران طفولیت خیلی حال میگرفتم یکبار یادمه رفته بودیم خونه دوست خانوادگیمون شب نشینی برای اونا هم مهمون اومده بود من تقریبا 5ساله بودم و اونا هم یه دختر کم روی تو سن وسال من داشتن ،این بچه از لحظه ای که اومدن گلاب به روتون هر یه ربع میرفت دست به آب،منم که قبل اومدن اونا دست به آبمو رفته بودم با اعتماد بنفس کامل سر ربع سوم به بچهه گفتم چه خبرته یه کمشم نگه دار واسه خونتون دیگه!!!!!!!!!!!! بچه بدبخت تا آخر مجلس بنفش شده بود و به خودش میپیچید هر کاری میکردن از جلوی دستشویی هم رد نمیشد :riz513:
 
بالا