اندر حکایات اعزام با امبولانس:

mehran35

New member
خاطرات اعزام وامبولانس:
یه روز در تعطیلات بهاری ساعت سه عصر خوابیده بودیم که خبر دادن یه ماشین تو جاده واژگون شده اماده باشید دارن میارنشون.چهارتا سرنشین داشت که راننده(پدر بچه) همون جا تموم کرده بود وسه تا دیگشون یه بچه شش ماهه با مادرش ومادر بزرگش!خلاصه قرار شد وسط جاده امداد هوایی برسه ومریضارو از ما تحویل بگیره ولی اینقدری جون ادمها اینجا ارزش نداره که به خاطرش هلیکوپتر بلند بشه.دوتا امبولانس داشتیم که با یکیش قرار شد بچه ومامانش وبا اون یکی مادربزرگه رو ببریم ومادربزرگه رو من بردم این در حالی بود که خانمه خونریزی داخلی داشت با فشار 3و4و به زور اتروپین فشارشو یالا اوردیم شکستگی قاعده جمجمه داشت وخون از چشم وگوشش حین ساکشن میزد بیرون از وقنی که نشستیم تو امبولانس تا برسیم استفراغ میکرد به علت خونریزی داخلیش وچون احتمال اسپیره کردنش بود باید مدام ساکشنش میکردم (تابرسیم حدود 2-3لیتر ساکشنش کرده بودم)وتمام روپوش وتا ارنجم پرخون وترشحات بود تازه مشکل فشارشم بود چون نبض نداشت نمیشد ازش فشار گرفت شارژمانیتورمونم وسط راه تموم شد منم واسه اطمینان یه نصف اتروپین بهش زدم .
همه ایهنا به یک طرف!تا اولین بیمارستان حدود 230کیلومتر راه بود یه جاده دوطرفه وباریک بارون هم میومد تازه به علت تعطیلات جاده فوق العاده شلوغ بود وپرترافیک!از وسطای راه بود که بهمون خبر دادن که امکان پرواز وبلند شدن نیست وخودتون مریضو برسونید وای منو بگی انگار بزرگترین مسئولیت دنیارو بهم محول کرده باشن منه تازه کار دست تنها با این مریض داغون وسط جاده بدون کمک وامکانات چی کار میتونستم بکنم؟فقط خدا باید کمک میکرد وکمک کرد.در چنین شرایطی راننده وقتی اوضاعو دید خدا خیرش بده پاشو گذاشت روی گاز نه انگار take off بکشه وبخواد پرواز کنه!با سرعت بالای 200تا آژیرکشان وسط ماشینها لایی میکشید باید میدید!یه دو جا نزدیک بود وسط یه تریلی ویه کامیون قیچی بشیم ولی خدا خواست واتفاقی نیفتاد.من که فقط ثانیه ها رو میشمردم که فقط برسیم ولی مگه این راه تموم میشد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟بالاخره یک مسیر دوساعت وربعه رو ما نیم ساعت زودتر رسیدیم وقتی رسیدیم ودر امبولانسو باز کردن قیافه من وشرایط داخل امبولانس دیدن داشت که چقدر بهم ریخته بود!دیگه توان پایین اومدن وتحویل دادن مریضو نداشتم!ولی هیچ لذتی بالاتر از زنده رسیدن مریض واین که فشارش 11بود تا اون لحظه نبود! خداییش همراهاش چقدر ازمون تشکر کردن اینجاش خیلی حال داد!!!!!!!!!!!!!!!!حالا ماجراهایی که واسه همکارم واون بچه ومادرش افتاده بود بماند ولی همینو بدونید که ما تا سه روز داشتیم اثرات وخستگیهای این اعزامو برطرف میکردیم!فکر نمیکنم هیچ وقت صحنه اون لحظات از یادمون بره!
دوستانی که میگفتن سوار امبولانس شدن وآژیر کشیدن خیلی باحاله بازم این نظرودارن؟
:bunnyearsmiley:
 

mw.ashel

New member
بعضی خاطرات جالب و دردناکی گاها تو شغل کسایی که با بیمار و ... تو جامعه پزشکی سر و کار دارن اتفاق میفته که واقعا درک اون برای دیگران سخته و هیچ وقت از یاد آدم بیرون نمیره....خدا میدونه چه کارایی رو به چه کسایی بده تا از عهدش بر بیان.دوست عزیز نصیری جان، امیدوارم که همیشه یه فرد متعهد و کاری برای رشتت و شغلت بشی و موفق باشی.
 

Persian-Masoud

New member
یا باید شدیدا به کار پرستاری علاقه داشته باشی یا کلا دورشو خط بزنی! هر رشته ای رو میتونی تحمل کنی اما تحمل پرستاری در صورت نداشتن علاقه بهش یعنی کل زندگی و جوانی و خانواده و... رو نابود کردی!
 

antenyus

Active member
واااااااااااااایییییییییییییی من هنگیدم نه بابا غلت کردیم عمرا دیگه از آمبولانس خوشم نمیاد...... :5: :1dco2x0p1lilzhfpg1t
ولی من کلا آدم خونسری ام و اصلا هول نمیشم یه بار داشتیم از تهران میرفتیم سمت مشهد از جاده سمنان میرفتیم ک یه ماشین جلوی ما چپ کرد نگه داشتیم بریم کمک، کلی ماشین نگه داشت و اومدن کمک همه هاج و واج موندن چیکار کنن من بدو رفتم جلو میگم کسی زنگ زده آمبولانس بیاد همه گفتن نننننننننننه ،دیگه خودمون ز زدیم :smiliess (14): ، کمربند آقاهه رو پاره کردیمو کشیدیمشون بیرون خدارو شکر همشون سالم بودن .... وقتی دیدیم به خیر گزشته یه عکس هم از اون ماشین بخت برگشته گرفتیم محض یادگاری........:painting:

ولی خودمونیما دمت گرم انصافا کار بزرگی کردی تبریک تبریک....
 

cheshmak

New member
کارتون عالیییی بود آقای نصیری!!!!

خدا یه همجین توانایی هارو به بعضی از آدما داده تا بتونن عاشقانه تو یه همچین شرایطی به هم نوعاشون کمک کنن وجونشونو نجات بدن!!! کلا میشه گفت هر آدمی واقعا باید عاشق کارش باشه تا بتونه اون کار به بهترین نحو انجام بده فرقی هم نمیکنه که چه رشته ای باشه!کلا کارای بالینی که با جوون آدما سرو کار داری میتونه پر از استرس باشه!البته همراه با هیجان که باید بدونی چطور میشه مدیریتش کرد!و بعد از اون حادثه وبحران خاطره خوش و شیرین نجات دادن جون یه هم نوع خیلی لذت بخشه!!!من خودم به شخصه همچین حسی رو تجربه کردم !!!آدم هیچ موقع اون حسو فراموش نمیکنه!!!!
 

laeya

New member
آقای نصیری تبریک میگم. واقعا کار بزرگی کردین. اگه من بودم حتما همون جا غش می کردم.
 

saba saba

New member
سلام
واقعاتواناییتون بالاست اقای نصیری من شخصاافتخارمیکنم همکاری مثل شمادارم که باوجودتمام مشکلات رشته پرستاری بازهم وظیفه خودشوبه خوبی انجام میده وهدفش رضایت خداست خوش به حالتون
موفق باشید
 

s861276

New member
واقعا جامعه باید به افرادی مثل شما افتخار کنه و قدر بدونه
توی قرآن نوشته که نجات جون یه انسان برابر با نجات جون همه انسانها
خدا خیرتون بده
 

mehran35

New member
خودم که چنین نظری ندارم چون همه تو یه چنین مواقعی هرکاری از دستشون برمیاد انجام میدن وفقط خداست که میتونه کمک کنه تازه من تا یه مدت عذاب وجدان داشتم که مبادا نکنه کاری را انجام ندادم یا غلط انجام دادم؟؟؟؟؟؟؟؟به هرحال که اون خانم بعدعمل به کما رفته بود وبعد از چند روز هم فوت کرده بود!!!!!!!!!!!!!
 

mehran35

New member
سلام
واقعاتواناییتون بالاست اقای نصیری من شخصاافتخارمیکنم همکاری مثل شمادارم که باوجودتمام مشکلات رشته پرستاری بازهم وظیفه خودشوبه خوبی انجام میده وهدفش رضایت خداست خوش به حالتون
موفق باشید
خجالتم ندین صباخانم!!!!!!!!!!!
 
بالا