حرف هاي حساب از ديار شيراز

mikhak s

New member



به بچه شيرازي ميگن بزرگ شدي ميخواي چكاره شي؟
ميگه: "بازنشسته"



تفاوت را احساس کنید !!!
شاعر اصفهانی : بدنبالت میام هر جا که باشی
شاعر شیرازی: سر راهت نشینم تا بیایی



يه ضرب المثل شيرازي ميگه "مي اگر برخيزم، تو اگر برخيزي چه كسي بنشيند؟



يه شيرازي ميره حموم به حموميه ميگه قربون دسات اون شامپوو رو بده ، بعد چند لحظه ميگه اوو ليفووام بده ،حموميه ميگه بچهء شيرازي ميگه ها عامو از لحجه شيرينم فهميدي؟ ميگه نه از ...!!!ا




بهانه های شیرازی:

حالو روز شنبه ای
حالو اول صبحی
حالو سر ظهری
حالو آخر شبی
حالو روز تعطیلی
حالو روز قتلی
حالو ماه رمضونی
حالو ماه محرمی
حالو تو ای گرموو
حالو تو ای سرموو
حالو ولش کن
حالو بیزو بری بعد



مهمترین کلمه در دیکشنری شیرازی
wait :
صبرم بده
آمونم بده
دندون رو جیگر بِیذُو
... حالو وُیسو
عامو هولوم نَکو
حالو چه عجله ای هست



یه شیرازی فلج میشه،یک هفته بعد میفهمه



یه ضرب المثل قدیمی شیرازی میگه : چرا عاقل کند کاری



نارنگی میوه شیرازی هاست ..... نه نیاز به شستشو دارد و نه نیاز به چاقو ! خوشا به حال آن شیرازیهایی که بی*هسته*اش نصیبشان می*شود





سلام به خواجه شيراز


گفتم: سلام خواجه، گفتا: علیک جانم
گفتم: کجا روانى ؟ گفتا: خودم ندانم


گفتم: بگیر فالى، گفتا: نمانده حالى
دایم اسیر گشتم در بند بیخیالى


گفتم که: تازه تازه شعر و غزل چه دارى
گفتا که: می سرایم تکنو ،رپ و سواری!


گفتم: کجاست لیلى ، مشغول دلربایى ؟
گفتا: شده ستاره در فیلم سینمایى


گفتم: بگو ز خالش، آن خال آتش افروز
گفتا: عمل نموده، دیروز یا پریروز


گفتم: بگو زمویش، گفتا: که مِش نموده
گفتم: بگو ز یارش، گفتا: ولش نموده


گفتم: چرا، چگونه؟ عاقل شدست مجنون؟
گفتا: شدید گشته معتاد گرد و افیون


گفتم: کجاست جمشید؟ جام جهان نمایش؟
گفتا: خریده قسطى یک ال سی دی به جایش


گفتم: بگو ز ساقى حالا شده چه کاره
گفتا: شده پرستار یا منشى اداره


گفتم: بگو ز زاهد، آن رهنماى منزل
گفتا: که دست خود را بردار از سر دل


گفتم: ز ساربان گو با کاروان غمها
گفتا: آژانس دارد با تور دور دنیا


گفتم: بکن ز محمل یا از کجاوه یادى
گفتا: پژو ، دوو، بنز ،کمری نوک مدادى


گفتم که: قاصدت کو؟ آن باد صبح شرقى
گفتا که: جاى خود را داده به فکس برقى

گفتم: بیا ز هدهد جوییم راه چاره
گفتا: به جاى هدهد دیش است و ماهواره


گفتم: سلام ما را باد صبا کجا برد
گفتا: به پست داده ، آوُرد یا نیاوُرد ؟


گفتم: بگو ز مشکِ آهوى دشت زنگى
گفتا که: ادوکلن شد در شیشه هاى رنگى


گفتم: سراغ دارى میخانه اى حسابى
گفت: آن چه بود از دم ،گشته چلوکبابى

 
بالا