یک داستان غم انگیز از یک دانشجوی مهندسی.

mojtabak62

New member
یک دانشجوی مهندسی عاشق سینه چاک دختر همکلاسیش بود. بالاخره یک روزی به خودش جرات داد و به دختر راز دلش رو گفت و از دختره خواستگاری کرد اما دختر خانوم داستان ما عصبانی شد و درخواست پسر رو رد کرد. بعدم پسر رو تهدید کرد که اگر دوباره براش مزاحمت ایجاد کنه، به حراست میگه. روزها ازپی هم گذشت و دختره واسه امتحان از پسر داستان ما یک جزوه قرض گرفت و داخلش نوشت " من هم تو رو دوست دارم، من رو ببخش اگر اون روز رنجوندمت "اگر منو بخشیدی بیا و باهام صحبت کن و دیگه ترکم نکن. ولی پسر دانشجو هیچوقت دیگه باهاش حرف نزد. چهار سال آزگار کذشت و هر دو فارغ التحصیل شدند. اما پسر دیگه طرف دختره نرفت.!! نتیجه اخلاقی این ماجرا. پسرهای مهندسی هیچوقت لای کتاب ها و جزوه هاشون رو باز نمیکنند.!!
 

mikhak s

New member
پسره ی تنبل پس چرا جزوه داره؟به خودش زحمت ورق زدن جزوه روهم نداده. :smiliess (7):داستانش خیلی ناراحت کننده بود:sad:
 

m imeni

New member
خیلی جالب بود ولی اه اه عجب پسر لشی بوده..... به دختره هم میگم عزیزم اگر جنبه ی ناز کردن نداری پس ناز نکن:25r30wi:
 

ahmadali

New member
میگم مجتبی نکنه واسه خودت این اتفاق افتاده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
 
بالا