خدا کجاست؟

negar91

New member
دو تا برادره آخره شر بودن و پدر محل رو درآورده بودند هروقت هرجا یک خراب
کاریی میشده، ملت میدونستن زیر سر این دوتاست. خلاصه آخر بابا ننشون شاکی
میشن، میرن پیش کشیشِ محل،

میگن:* تورو خدا یکم این بچه*های مارو نصیحت کنید،*
پدر مارو درآوردن.

کشیشه میگه: *باشه، ولی من زورم به جفتِ اینا نمیرسه، باید
یکی یکی بیاریدشون. خلاصه اول داداش کوچیکه رو میارن،

کشیشه ازش میپرسه: پسرم،
*می*دونی خدا کجاست؟ ... پسره جوابشو نمی*ده، همین جور در و دیوار رو نگاه
می*کنه. باز یارو می*پرسه: پسرجان، می*دونی خدا کجاست؟ دوباره پسره به روش
نمیاره.

خلاصه دو سه بار کشیشه همینو می*پرسه و پسره هم بروش نمیاره آخر کشیشه
شاکی میشه، داد میزنه: بهت گفتم خدا کجاست؟! پسره می*زنه زیر گریه و در میره
تو اتاقش، در رو هم پشتش می*بنده.

داداش بزرگه ازش می*پرسه: چی شده؟ پسره


میگه: بدبخت شدیم! خدا گم شده، همه فکر می*کنن ما برش داشتیم
 
بالا