خاطرات کودکی زیباترن

babahamid

New member
خاطرات کودکی زیباترند
یادگاران کهن مانا ترند
درس*های سال اول ساده بود
آب را بابا به سارا داده بود
درس پند آموز روباه وکلاغ
روبه مکارو دزد دشت وباغ

روز مهمانی کوکب خانم است
سفره پر از بوی نان گندم است
ki673947.jpg

کاکلی گنجشککی با هوش بود
فیل نادانی برایش موش بود
Foto1.jpg

با وجود سوز وسرمای شدید
ریز علی پیراهن از تن میدرید
تا درون نیمکت جا میشدیم
ما پرازتصمیم کبری میشدیم
ki635525.jpg

پاک کن هایی زپاکی داشتیم
یک تراش سرخ لاکی داشتیم
کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت
دوشمان از حلقه هایش درد داشت
گرمی دستان ما از آه بود
برگ دفترها به رنگ کاه بود

مانده در گوشم صدایی چون تگرگ
خش خش جاروی با پا روی برگ
همکلاسی*های من یادم کنید
بازهم در کوچه فریادم کنید
همکلاسی*های درد و رنج و کار
بچه*های جامه*های وصله*دار
بچه*های دکه خوراک سرد
کودکان کوچه اما مرد مرد
کاش هرگز زنگ تفریحی نبود
جمع بودن بود و تفریقی نبود
کاش می*شد باز کوچک می*شدیم
لا اقل یک روز کودک می*شدیم
یاد آن آموزگار ساده پوش
یاد آن گچ*ها که بودش روی دوش
ای معلم یاد و هم نامت بخیر
یاد درس آب و بابایت بخیر
ای دبستانی*ترین احساس من
بازگرد این مشق*ها را خط بزن
 
آخرین ویرایش:

elahe

New member
واقعا!كاش مي شد باز كوچك مي شديم
 
آخرین ویرایش:

Artmis.a

New member
کاش....

کاش آدما به اندازه کودکیشون پاک و معصوم بودن...
کاش هیجوقت خیانت رو یاد نمیگرفتن
کاش.............:sad:
 

shima.p

New member
ووووووووووووووووووووووای نوستالوژی شد.میخوام دوباره کوچولو بشم:thanks:
 

marava

New member
باز هم ، تصمیم ِ کبری ، مشق ِ شب
یـاد ِ ایـام ِ قـدیـم و راه ِ شب
یادم آید ، شعر ِ یار ِ مهربان
لحظه هایی ، پُر ز ِ عشق و بی کران
باز هم سوت ِ قطار و ریزعلی
غیرتش در مشق ِ ما ، شد مُنجلی
یاد ِ روباه و کلاغ و کاکلی
خانه هایی پُر ز ِ مهر و کاگِلی
صبحگاه و مدرسه در صبح ِ سرد
کودکانی در صلابت همچو مرد
با بلیطی واحد از یک ، ده ریال
مدرسه تا خانه بودش ، بی مجال
روز ِ جمعه ، لیف و کیفی دستمان
یاد ِ آن ، دَلاک ِ خوب و مهربان
چکمه های کفش ِ ملّی پایمان
در زمستان و بهاران ، یارمان
باز هم ، یاد ِ کلاس و مدرسه
زندگی با درس ِ جبر و هندسه
یاد ِ مادرجان و توت و تسبیح اش
کی رود از خاطر من خنده اش
من پُرم از خاطرات ِ کودکی
خانه ای در سَلسَبیل و رودکی
 
بالا